nutriment

/ˈnjuːtrɪmənt//ˈnjuːtrɪmənt/

معنی: غذا، تغذیه، خوراک، کسب نیرو بوسیله غذا
معانی دیگر: قوت، پرورده، پرود، پروره، بقوت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: nutrimental (adj.)
• : تعریف: something that nourishes; food substance.
مترادف: food, foodstuff, nourishment
مشابه: aliment, chow, comestibles, eats, nurture, nutrient, nutrition, pabulum, sustenance, victuals

جمله های نمونه

1. I imagined I had discovered a nutriment which, on tasting it, renders one all-powerful and all-knowing.
[ترجمه گوگل]تصور می‌کردم غذایی را کشف کرده‌ام که با چشیدن آن، انسان را قادر و دانا می‌کند
[ترجمه ترگمان]تصور کردم که در آن زمان که آن را امتحان کرده بودم مقدار زیادی از which را کشف کرده بودم که از آن لذت می بردم، یک انسان قدرتمند و همه چیز را می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Having a rather poor root system, it gets nutriment mainly from the water.
[ترجمه گوگل]با داشتن سیستم ریشه نسبتاً ضعیف، مواد مغذی را عمدتاً از آب دریافت می کند
[ترجمه ترگمان]داشتن یک سیستم ریشه نسبتا ضعیف، عمدتا از آب مشتق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Seeds, of course, are much richer in nutriment than any fleshy coating.
[ترجمه گوگل]البته دانه ها از نظر مواد مغذی بسیار غنی تر از هر پوشش گوشتی هستند
[ترجمه ترگمان]البته بذر بسیار غنی تر از هر نوع پوشش گوشتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To reject such vital nutriment is both to display ingratitude to the Buddha and, furthermore, to evince sure signs of spiritual obtuseness (hence the image of the cattle).
[ترجمه گوگل]نپذیرفتن چنین ماده غذایی حیاتی هم نشان دادن ناسپاسی نسبت به بودا است و هم نشان دادن نشانه های مطمئنی از سستی معنوی (از این رو تصویر گاو)
[ترجمه ترگمان]رد کردن چنین nutriment حیاتی هم برای نمایش ناسپاسی بودا و هم به علاوه ظهور علایم sure معنوی (در نتیجه تصویر گاو)است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The article summarizes the reason of using fortifier food, and introduces the category, the character and the physiology function of the food additive (nutriment).
[ترجمه گوگل]در این مقاله دلیل استفاده از غذای تقویتی به طور خلاصه بیان شده و دسته، خصوصیات و عملکرد فیزیولوژیکی افزودنی غذایی (مغذی) معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]این مقاله دلیل استفاده از مواد غذایی fortifier را خلاصه می کند و مقوله، ویژگی و عملکرد فیزیولوژی افزودنی غذایی را معرفی می کند (nutriment)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Advertisements say that the nutriment is free of any unhealthy elements, like fat or cholesterol.
[ترجمه گوگل]تبلیغات می گویند که این ماده غذایی فاقد هر گونه عنصر ناسالم مانند چربی یا کلسترول است
[ترجمه ترگمان]تبلیغات نشان می دهند که nutriment عاری از هر گونه عوامل ناسالم، مانند چربی یا کلسترول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The effect of enzymes on the nutriment, stability, colour and flavor of the juices was discussed.
[ترجمه گوگل]تأثیر آنزیم ها بر مواد مغذی، ثبات، رنگ و طعم آب میوه مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تاثیر آنزیم ها روی the، پایداری، رنگ و طعم عصاره مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Eskimos use refrigerators to hold nutriment from freezing.
[ترجمه گوگل]اسکیموها از یخچال برای نگهداری مواد مغذی از انجماد استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]Eskimos از یخچال برای نگه داشتن nutriment از یخ زدن استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The absorbing amount of nutriment and laminarin from kelp by eating directly by humankind is very little.
[ترجمه گوگل]میزان جذب مواد مغذی و لامینارین از کلپ با مصرف مستقیم انسان بسیار کم است
[ترجمه ترگمان]مقدار جذب of و laminarin از kelp با خوردن مستقیم به وسیله انسان ها بسیار کم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Physical and chemical index and the compose of nutriment were analyzed.
[ترجمه گوگل]شاخص فیزیکی و شیمیایی و ترکیب مواد مغذی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]شاخص های فیزیکی و شیمیایی و ترکیب of آنالیز شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bread and butter is theirs daily nutriment.
[ترجمه گوگل]نان و کره غذای روزانه آنهاست
[ترجمه ترگمان]نان و کره هر روز nutriment آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The nutriment value of dietary fiber is also influenced by enviornmental temperature that single - stomache animal grows.
[ترجمه گوگل]ارزش غذایی فیبر غذایی نیز تحت تأثیر دمای محیطی است که حیوان تک معده رشد می کند
[ترجمه ترگمان]ارزش nutriment فیبر رژیمی نیز تحت تاثیر دمای enviornmental است که حیوان تک - رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Whatever the program offered at the hour when he walks into the room will be the nutriment that he accepts and swallows.
[ترجمه گوگل]هر برنامه ای که در ساعتی که او وارد اتاق می شود ارائه شود، غذایی است که می پذیرد و می بلعد
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که در ساعتی که او وارد اتاق می شود، the است که او می پذیرد و پرستوها را می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غذا (اسم)
chop, food, diet, dish, aliment, meal, chow, alimentation, nutrition, nourishment, nurture, viand, chop-chop, cuisine, provender, nutriment

تغذیه (اسم)
alimentation, nutrition, feeding, nourishment, nourishing, nurture, sustenance, nutriment

خوراک (اسم)
feed, food, tack, dish, nutrition, nourishment, grub, fare, repast, meat, viand, cuisine, nutriment, tucker

کسب نیرو بوسیله غذا (اسم)
nutriment

انگلیسی به انگلیسی

• that which nourishes, source of sustenance
nutriment is the nourishment that all living things need in order to grow and remain healthy; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : nutrition / nutrient / nutritionist / nutritiousness / nutriment
✅️ صفت ( adjective ) : nutritional / nutritious / nutritive
✅️ قید ( adverb ) : nutritionally / nutritiously
پرورده
بقوت پرورده.

بپرس