معنی: جوز، درخت جوزمعانی دیگر: (گیاه شناسی) درخت جوز هندی (myristica fragrans از خانواده ی nutmeg که بومی هندوستان است)، وابسته به گیاهان تیره ی myuristicaceae و راسته ی magnoliales که درختان دو لپه ای و حاره ای هستند
• (1)تعریف: the fragrant seed of an evergreen East Indian tree or of similar trees, often ground and used as a spice.
• (2)تعریف: a tree that bears such a seed.
جمله های نمونه
1. Grate some nutmeg on top of the pudding.
[ترجمه شادی حسن پور] مقداری جوز هندی روی دسر رنده کن.
|
[ترجمه گوگل]مقداری جوز هندی را روی پودینگ رنده کنید [ترجمه ترگمان]یکم تو دسر جوز هندی بزن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Nutmeg, parsley and cider all complement the flavour of these beans well.
[ترجمه گوگل]جوز هندی، جعفری و سیب به خوبی طعم این لوبیا را تکمیل می کنند [ترجمه ترگمان]جعفری، جعفری و شراب سیب همه بوی این لوبیا را به خوبی تکمیل می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Ginger, nutmeg, cinnamon, pepper and cloves are common spices.
[ترجمه گوگل]زنجبیل، جوز هندی، دارچین، فلفل و میخک از ادویه های رایج هستند [ترجمه ترگمان]زنجبیل، جوز هندی، دارچین، فلفل و میخک نوعی ادویه معمولی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Grate the nutmeg into the mixture/over the pudding.
[ترجمه گوگل]جوز هندی را در مخلوط/روی پودینگ رنده کنید [ترجمه ترگمان]درخت جوز را در مخلوط بریزید و بر روی پودینگ بریزید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Mace is the outer husk of the nutmeg and has a strong but fragrant flavour.
[ترجمه گوگل]میس پوسته بیرونی جوز هندی است و طعمی قوی اما معطر دارد [ترجمه ترگمان]Mace پوسته بیرونی درخت جوز هندی است و بوی تند اما خوشبو دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Add nutmeg and orange zest and blend well.
[ترجمه گوگل]جوز هندی و پوست پرتقال را اضافه کنید و خوب مخلوط کنید [ترجمه ترگمان]جوز هندی و تراشه پوست پرتقال را به خوبی مخلوط کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Sprinkle with onion salt and nutmeg. Cover and bake for 30 to 35 minutes.
[ترجمه گوگل]با نمک پیاز و جوز هندی بپاشید روی آن را بپوشانید و به مدت 30 تا 35 دقیقه بپزید [ترجمه ترگمان]Sprinkle با نمک پیاز و جوز هندی به مدت ۳۰ تا ۳۵ دقیقه گوشی را بپوشانید و بپزد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Sprinkle with onion salt and nutmeg.
[ترجمه گوگل]با نمک پیاز و جوز هندی بپاشید [ترجمه ترگمان] با نمک و جوز هندی کمک کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Nutmeg suddenly realised that he was looking at himself!
[ترجمه گوگل]جوز هندی ناگهان متوجه شد که به خودش نگاه می کند! [ترجمه ترگمان]جوز هندی ناگهان دریافت که دارد به خودش نگاه می کند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. In medium bowl, combine brown sugar, cinnamon, nutmeg, vanilla, milk and eggs; blend well.
[ترجمه گوگل]در یک کاسه متوسط، شکر قهوه ای، دارچین، جوز هندی، وانیل، شیر و تخم مرغ را با هم مخلوط کنید خوب مخلوط کنید [ترجمه ترگمان]در کاسه متوسط، شکر قهوه ای، دارچین، جوز، وانیل، شیر و تخم مرغ را با هم ترکیب کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Poor Nutmeg was very scared, he began to run as fast as he could.
[ترجمه گوگل]جوز بیچاره خیلی ترسیده بود، شروع کرد به دویدن تا جایی که می توانست [ترجمه ترگمان]جوز هندی بیچاره خیلی ترسیده بود و با سرعت هرچه تمام تر شروع به دویدن کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Nutmeg now strode off down the street towards Scruffy's house.
[ترجمه گوگل]نادمگ اکنون از خیابان به سمت خانه اسکرافی رفت [ترجمه ترگمان]جوز هندی حالا با گام های بلند از خیابان به سمت خانه scruffy به راه افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Add butter, nutmeg, cinnamon, and allspice and blend well.
[ترجمه گوگل]کره، جوز هندی، دارچین و فلفل دلمه ای را اضافه کنید و خوب مخلوط کنید [ترجمه ترگمان]کره، جوز، دارچین، و allspice اضافه کنید و خوب مخلوط کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In a large bowl, combine the milk, eggs, nutmeg, salt and pepper and pour into the shells.
[ترجمه گوگل]در یک کاسه بزرگ، شیر، تخم مرغ، جوز هندی، نمک و فلفل را با هم مخلوط کرده و داخل پوسته ها بریزید [ترجمه ترگمان]در یک کاسه بزرگ، شیر، تخم مرغ، جوز، نمک و فلفل را ترکیب کنید و در صدف بریزید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
جوز (اسم)
nut, nutmeg
درخت جوز (اسم)
nutmeg
انگلیسی به انگلیسی
• hard aromatic seed of an east indian tree which is grated and used as a spice; evergreen east indian tree on which the nutmeg seed grows nutmeg is a spice that you can grate into food.
پیشنهاد کاربران
( گیاه شناسی ) جوزا. جوز بویا. جوز هندی مثال: a sprinkling of nutmeg یک تعداد کمی جوز هندی
the hard fruit of a tropical tree, or a brown powder made from this, used as a spice to add flavour to food جوز هندی معرب گوچ هندوک پارسی یا جوز بویا نوعی ادویه است. جوز هندی تخم سخت و خوشبوی درخت جوز بویا است که آرد می کنند و مصرف آن به عنوان ادویه به صورت خشک شده در مناطق گرمسیری رواج بسیاری دارد. آنچه جوز هندی را به یکی از طعم دهنده ها و ادویه های پرمصرف در غذا - به خصوص در مناطق گرمسیری - تبدیل کرده است، عطر و بوی تند و مطبوع آن است. ... [مشاهده متن کامل]
Grate some nutmeg on top of the pudding. 2 - in football, an occasion when a player kicks the ball through an opponent's legs ( در فوتبال ) لایی زدن Roberts added the second goal five minutes into the second half when he nutmegged Evans.
جوز هندی ( نوعی ادویه )
فریب دادن The word came from a time when there was a common practice to export nutmeg from America to England. Dishonest exporters would substitute replicas of nutmeg that were made of wood and deceive the other merchants. You were said to have been nutmegged if you were deceived and it became embarrassing for the victim ... [مشاهده متن کامل]
Verb - transitive - BrE - informal : لایی زدن در فوتبال رد کردن توپ از بین پاهای بازیکن مقابل