nurtured

جمله های نمونه

1. a place where poets are nurtured
محلی که در آن شعرا را تربیت می کنند

2. the fantasies which the girl had nurtured
وهم و خیال هایی که دختر در سر پرورانده بود

3. as a child, he had not been nurtured well
در کودکی خوب تغذیه نشده بود.

انگلیسی به انگلیسی

• cared for; nourished; cherished; encouraged to develop

پیشنهاد کاربران

بپرس