nurture

/ˈnɜːrt͡ʃər//ˈnɜːt͡ʃə/

معنی: غذا، تغذیه، تربیت، پرورش، بار اوردن بچه، پروردن، بزرگ کردن
معانی دیگر: خوراک، قوت، پرود، فرهیخت، تربیت (nurturance هم می گویند)، عوامل محیطی (در برابر: عوامل مربوط به وراثت و نهاد nature)، پرگیری، خوراک دادن، تغذیه کردن، پرورش دادن، بارآوردن، بزرگ کردن (بچه و جانور)، تربیت کردن، فرهیختن، آموزش دادن، بزرگ کردن کودک

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nurtures, nurturing, nurtured
(1) تعریف: to encourage the growth and development of.
مترادف: cultivate, foster, nourish
متضاد: hinder, neglect
مشابه: baby, breed, cherish, father, feed, grow, maintain, mother, nurse, provide for, raise, sustain, take care of, tend

- She nurtured the plants.
[ترجمه گوگل] او گیاهان را پرورش داد
[ترجمه ترگمان] او گیاهان را پرورش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide training for; teach.
مترادف: cultivate, teach, train
مشابه: develop, discipline, educate, father, guide, mold, prepare, school, take care of, tutor

- A good school will nurture its pupils in many ways.
[ترجمه گوگل] یک مدرسه خوب از بسیاری جهات دانش آموزان خود را پرورش می دهد
[ترجمه ترگمان] یک مدرسه خوب دانش آموزانش را به روش های زیادی پرورش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: nurturable (adj.), nurtureless (adj.), nurturer (n.)
(1) تعریف: the act or process of encouraging and promoting growth, development, or education.
مترادف: cultivation, development
متضاد: neglect
مشابه: care, education, encouragement, growth, guidance, nutrition, sustenance, tutelage

(2) تعریف: sustaining food; nourishment.
مترادف: aliment, food, nourishment, nutrition, sustenance
مشابه: nutriment, subsistence

جمله های نمونه

1. to nurture plants
گیاه پرورش دادن

2. he ate and took nurture for the road
او غذا خورد و مقداری هم برای بین راه برد.

3. is success due to nurture or to nature?
آیا موفقیت مربوط به عوامل محیطی یا عوامل موروثی است ؟

4. a good atmosphere for the nurture of future scientists
محیط خوبی برای پرورش دانشمندان آینده

5. Parents want to know the best way to nurture and raise their child to adulthood.
[ترجمه leila] والدین می خواهند بهترین راه پرورش و بار آوردن کودک خود تا بزرگسالی را بدانند.
|
[ترجمه گوگل]والدین می خواهند بدانند بهترین راه برای پرورش و تربیت فرزندشان تا بزرگسالی چیست
[ترجمه ترگمان]والدین می خواهند بهترین راه پرورش و پرورش فرزند خود به بزرگسالی را بدانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She wants to stay at home and nurture her children.
[ترجمه گوگل]او می خواهد در خانه بماند و فرزندانش را تربیت کند
[ترجمه ترگمان]او می خواهد در خانه بماند و فرزندان خود را پرورش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's important to nurture a good working relationship.
[ترجمه گوگل]مهم است که یک رابطه کاری خوب را پرورش دهید
[ترجمه ترگمان]پرورش یک رابطه کاری خوب مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The study seems to show that nurture is more important than nature in shaping a child's character and future prospects.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این مطالعه نشان می دهد که پرورش بیش از طبیعت در شکل دادن به شخصیت و چشم اندازهای آینده کودک اهمیت دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این مطالعه نشان می دهد که تربیت مهم تر از طبیعت در شکل گیری شخصیت کودک و آینده آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tree grows well in his nurture.
[ترجمه گوگل]درخت در پرورش او به خوبی رشد می کند
[ترجمه ترگمان]درخت در تربیت او به خوبی رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That nurture is more important than nature seems to be borne out by a study published in Nature in 198
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که در مطالعه ای که در سال 198 در Nature منتشر شد، این مهم مهم تر از طبیعت است
[ترجمه ترگمان]این تربیت مهم تر از طبیعت است که به نظر می رسد با مطالعه منتشر شده در طبیعت ۱۹۸ مورد توجه قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is creative of life and ongoing nurture.
[ترجمه گوگل]او خلاق زندگی و پرورش مداوم است
[ترجمه ترگمان]او خلاق زندگی و پرورش مداوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The human organism learns partly by nature, partly by nurture.
[ترجمه گوگل]ارگانیسم انسان تا حدی توسط طبیعت و بخشی از طریق پرورش می آموزد
[ترجمه ترگمان]ارگانیسم انسان تا حدی توسط طبیعت، تا حدی توسط پرورش یاد می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Which do you believe has the strongest influence on how children develop - nature or nurture?
[ترجمه گوگل]به نظر شما کدامیک قوی‌ترین تأثیر را بر نحوه رشد کودکان دارد - طبیعت یا پرورش؟
[ترجمه ترگمان]به نظر شما کدام یک قوی ترین تاثیر را در پرورش کودکان و یا پرورش کودکان دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As a record company director, his job is to nurture young talent.
[ترجمه گوگل]به عنوان مدیر یک شرکت ضبط، وظیفه او پرورش استعدادهای جوان است
[ترجمه ترگمان]به عنوان مدیر یک شرکت سابقه کار او پرورش استعدادهای جوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is up to politicians in a democracy to nurture faith in it, not devalue that faith.
[ترجمه گوگل]این به سیاستمداران در یک دموکراسی بستگی دارد که به آن ایمان بیاورند، نه اینکه این ایمان را بی ارزش کنند
[ترجمه ترگمان]به سیاستمداران در یک دموکراسی بستگی دارد که ایمان به آن را پرورش دهد، و نه به آن ایمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غذا (اسم)
chop, food, diet, dish, aliment, meal, chow, alimentation, nutrition, nourishment, nurture, viand, chop-chop, cuisine, provender, nutriment

تغذیه (اسم)
alimentation, nutrition, feeding, nourishment, nourishing, nurture, sustenance, nutriment

تربیت (اسم)
manner, steerage, cultivation, civility, nurture, upbringing, pedagogy, gentry, gentrice, pedagogics

پرورش (اسم)
training, nourishment, nurture, fosterage

بار اوردن بچه (اسم)
nurture

پروردن (فعل)
encourage, breed, rear, feed, raise, propagate, nurture, form, cherish, foster, bring up, mother

بزرگ کردن (فعل)
gross, aggrandize, enlarge, magnify, maximize, heave, amplify, nurture, dilate, distend, extend

انگلیسی به انگلیسی

• nourishment, sustenance; care for the well being of, fostering, cultivation
care for the well-being of; foster; provide nourishment; raise, teach; create an atmosphere conducive to development
if you nurture a young child or a young plant, you care for it while it is growing and developing; a formal word.
if you nurture plans, ideas, or people, you encourage their development and success; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تخم چیزی/حسی را در دل کسی کاشتن
nurture 2 ( v ) =to help sth sb to develop and be successful, e. g. My father nurtured a love of math in me.
nurture
nurture 1 ( v, n ) ( nərtʃər ) =to care for and protect sth sb while they are growing and developing, e. g. These delicate plants need careful nurturing.
nurture
تشویق
Meaning
If you nurture something such as a young child or a young plant, you care for it while it is growing and developing

💎Ways to Nurture Friendships
Leave a fun voicemail message. Invite them for coffee; have a laugh. Text a joke you know they'd appreciate. Write them a nice positive and affirming card telling them something nice about themselves
...
[مشاهده متن کامل]

. e. g
?Would you take a friend on a family holiday
Answer: I have. My family and my best friend got to know each other quite well, as she/he visited me quite frequently at my home. My family believes that we should ⭐nurture our friendships⭐, so they encouraged me to bring my friend along when we took a seaside holiday last year

۱ - پروش دادن، بزرگ کردن
۲ - شکوفا کردن، کمک به کسی برای شکوفایی مثلا استعداد
۳ - در ذهن پروراندن
نیل یا وصول مانند نیل به نتایج مورد انتظار
پرورش ( دادن ) , بزرگ کردن
– This plant needs careful nurture
– The nurture is more important than nature
– His job is to nurture young talent
– My father nurtured a love of art in me
– She wants to stay at home and nurture her children
تقویت کردن
کمک به گسترده شدن یک ایده یا یک نقشه یا یک احساس

در حوزه بازاریابی، به معنی پرورش مشتری
پرورش دادن ( غذا دادن به علاوه مراقبت کردن ) یک بچه یا یک گیاه
تربیت بچه ( در مقایسه با nature که سرشت یا چیزی هست که بچه باهاش متولد میشه )
شکوفا کردن بطور مثال شکوفا کردن استعداد ذاتی اش
تربیت بچه
عوامل اکتسابی
رشد دادن،
To nurture a rose.
mother
look at "beget" in my explanations
plants nurtured in the greenhouse
to support and encourage, as during the period of training or development; foster:
حمایت و تشویق، مثلا در طول دوره آموزش یا تکامل و ترقی؛ پرورش
مثال:
to nurture promising musicians.
برای پرورش نوازندگان با استعداد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس