nun

/ˈnən//nʌn/

معنی: راهبه، زن تارک دنیا
معانی دیگر: (نام چهاردهمین وات الفبای عبری) نون

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: nunlike (adj.)
• : تعریف: a woman who is a member of a religious order, esp. one who has taken vows of poverty, chastity, and obedience, and lives in a convent.
مشابه: celibate, monastic
اسم ( noun )
• : تعریف: the name of the fourteenth letter of the Hebrew alphabet.

جمله های نمونه

1. a secluded nun
راهبه ی خلوت گزین

2. a kind, hospitable nun who even nursed nonchristians
راهبه ی مهربان و مهمان نوازی که از اشخاص غیر مسیحی هم پرستاری می کرد

3. she went on mission as a nun
او به عنوان یک راهبه به ماموریت مذهبی رفت.

4. satiated with pleasure, she decided to become a nun
چون از لذت سیر شده بود تصمیم گرفت راهبه بشود.

5. The old nun was as imperious as ever, but visibly thawed when she saw the children.
[ترجمه ب گنج جو] علیرغم ظاهر همیشه خشن، راهبه ی پیر در مواجهه باکودکان چهره ای مهربان از خود نمایان می ساخت.
|
[ترجمه گوگل]راهبه پیر مثل همیشه مستبد بود، اما با دیدن بچه ها به وضوح آب شد
[ترجمه ترگمان]راهبه کهن سال نیز مانند همیشه آمرانه بود، اما وقتی بچه ها را می دید، آشکارا ذوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She decided to be a nun in order to avoid meeting him.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت راهبه شود تا از ملاقات با او جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت یک راهبه باشد تا از ملاقات با او اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She expiated her crime by becoming a nun.
[ترجمه گوگل]او با راهبه شدن جرم خود را جبران کرد
[ترجمه ترگمان]به خاطر جنایتی که مرتکب شده بود، با یک راهبه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In a surprising denouement, she becomes a nun.
[ترجمه گوگل]در یک جدایی غافلگیرکننده، او راهبه می شود
[ترجمه ترگمان]در پایان حیرت آوری، او یک راهبه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The nun took strait vows.
[ترجمه گوگل]راهبه نذر تنگ گرفت
[ترجمه ترگمان]راهبه قسم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I decide to become a nun.
[ترجمه گوگل]تصمیم دارم راهبه شوم
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم راهبه بشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was a young nun with a deeply pocked face and bushy eyebrows that massed over the bridge of her large nose.
[ترجمه گوگل]او یک راهبه جوان بود با صورت عمیق و ابروهای پرپشتی که روی پل بینی بزرگش جمع شده بود
[ترجمه ترگمان]او یک راهبه جوان بود با صورت گرد و پر قدرت و ابروهای پرپشت که روی پل بینی بزرگش قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A single nun, working in an unorthodox manner in the slums, made some of the local clergy distinctly uncomfortable.
[ترجمه گوگل]یک راهبه مجرد که در محله های فقیر نشین به شیوه ای نامتعارف کار می کرد، برخی از روحانیون محلی را به طور مشخص ناراحت می کرد
[ترجمه ترگمان]یک راهبه مجرد که به شیوه ای غیر معمول در محلات فقیر نشین کار می کرد، برخی از روحانیون محلی را به طور واضح ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The nun who teaches our class gives us time during the school day to begin.
[ترجمه گوگل]راهبه ای که کلاس ما را تدریس می کند در طول روز مدرسه به ما زمان می دهد تا شروع کنیم
[ترجمه ترگمان]راهبه که کلاس ما درس می دهد به ما در طول روز مدرسه وقت می دهد تا شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His sister Eleanor became a nun at Amesbury and was later elected abbess of the mother house at Fontevrault.
[ترجمه گوگل]خواهرش النور در آمزبری راهبه شد و بعداً به عنوان صومعه ی خانه مادر در فونتورو انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]خواهرش الی نور یک راهبه در Amesbury شد و بعدها به عنوان \"رئیسه\" خانه مادر در \"Fontevrault\" انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Marie Claire was nothing like a nun and made a noise as she walked in her high-heeled shoes.
[ترجمه گوگل]ماری کلر هیچ شباهتی به یک راهبه نداشت و در حالی که با کفش های پاشنه بلندش راه می رفت سروصدا می کرد
[ترجمه ترگمان]ماری کلر هیچ شباهتی به یک راهبه نداشت و در حالی که با کفش های پاشنه بلند او راه می رفت سر و صدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راهبه (اسم)
anchoress, nun, prioress, cloistress, religious, vestal

زن تارک دنیا (اسم)
nun

انگلیسی به انگلیسی

• female member of a religious order (especially catholic)
a nun is a member of a female religious community.

پیشنهاد کاربران

a member of a religious community of women, typically one living under vows of poverty, chastity, and obedience.
راهبه ( کلیسای کاتولیک و ارتدوکس شرقی )
nun : زن راهبه
monk: مرد راهب
sister
راهبه
خواهر ( زن تارک دنیا )
قدیسه

زن مقدس مسیحی، راهبه

بپرس