• : تعریف: a woman who is a member of a religious order, esp. one who has taken vows of poverty, chastity, and obedience, and lives in a convent. • مشابه: celibate, monastic
اسم ( noun )
• : تعریف: the name of the fourteenth letter of the Hebrew alphabet.
جمله های نمونه
1. a secluded nun
راهبه ی خلوت گزین
2. a kind, hospitable nun who even nursed nonchristians
راهبه ی مهربان و مهمان نوازی که از اشخاص غیر مسیحی هم پرستاری می کرد
3. she went on mission as a nun
او به عنوان یک راهبه به ماموریت مذهبی رفت.
4. satiated with pleasure, she decided to become a nun
چون از لذت سیر شده بود تصمیم گرفت راهبه بشود.
5. The old nun was as imperious as ever, but visibly thawed when she saw the children.
[ترجمه ب گنج جو] علیرغم ظاهر همیشه خشن، راهبه ی پیر در مواجهه باکودکان چهره ای مهربان از خود نمایان می ساخت.
|
[ترجمه گوگل]راهبه پیر مثل همیشه مستبد بود، اما با دیدن بچه ها به وضوح آب شد [ترجمه ترگمان]راهبه کهن سال نیز مانند همیشه آمرانه بود، اما وقتی بچه ها را می دید، آشکارا ذوب می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She decided to be a nun in order to avoid meeting him.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت راهبه شود تا از ملاقات با او جلوگیری کند [ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت یک راهبه باشد تا از ملاقات با او اجتناب کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She expiated her crime by becoming a nun.
[ترجمه گوگل]او با راهبه شدن جرم خود را جبران کرد [ترجمه ترگمان]به خاطر جنایتی که مرتکب شده بود، با یک راهبه می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. In a surprising denouement, she becomes a nun.
[ترجمه گوگل]در یک جدایی غافلگیرکننده، او راهبه می شود [ترجمه ترگمان]در پایان حیرت آوری، او یک راهبه می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The nun took strait vows.
[ترجمه گوگل]راهبه نذر تنگ گرفت [ترجمه ترگمان]راهبه قسم می خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I decide to become a nun.
[ترجمه گوگل]تصمیم دارم راهبه شوم [ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم راهبه بشوم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She was a young nun with a deeply pocked face and bushy eyebrows that massed over the bridge of her large nose.
[ترجمه گوگل]او یک راهبه جوان بود با صورت عمیق و ابروهای پرپشتی که روی پل بینی بزرگش جمع شده بود [ترجمه ترگمان]او یک راهبه جوان بود با صورت گرد و پر قدرت و ابروهای پرپشت که روی پل بینی بزرگش قرار گرفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A single nun, working in an unorthodox manner in the slums, made some of the local clergy distinctly uncomfortable.
[ترجمه گوگل]یک راهبه مجرد که در محله های فقیر نشین به شیوه ای نامتعارف کار می کرد، برخی از روحانیون محلی را به طور مشخص ناراحت می کرد [ترجمه ترگمان]یک راهبه مجرد که به شیوه ای غیر معمول در محلات فقیر نشین کار می کرد، برخی از روحانیون محلی را به طور واضح ناراحت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The nun who teaches our class gives us time during the school day to begin.
[ترجمه گوگل]راهبه ای که کلاس ما را تدریس می کند در طول روز مدرسه به ما زمان می دهد تا شروع کنیم [ترجمه ترگمان]راهبه که کلاس ما درس می دهد به ما در طول روز مدرسه وقت می دهد تا شروع کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. His sister Eleanor became a nun at Amesbury and was later elected abbess of the mother house at Fontevrault.
[ترجمه گوگل]خواهرش النور در آمزبری راهبه شد و بعداً به عنوان صومعه ی خانه مادر در فونتورو انتخاب شد [ترجمه ترگمان]خواهرش الی نور یک راهبه در Amesbury شد و بعدها به عنوان \"رئیسه\" خانه مادر در \"Fontevrault\" انتخاب شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Marie Claire was nothing like a nun and made a noise as she walked in her high-heeled shoes.
[ترجمه گوگل]ماری کلر هیچ شباهتی به یک راهبه نداشت و در حالی که با کفش های پاشنه بلندش راه می رفت سروصدا می کرد [ترجمه ترگمان]ماری کلر هیچ شباهتی به یک راهبه نداشت و در حالی که با کفش های پاشنه بلند او راه می رفت سر و صدا می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• female member of a religious order (especially catholic) a nun is a member of a female religious community.
پیشنهاد کاربران
a member of a religious community of women, typically one living under vows of poverty, chastity, and obedience. راهبه ( کلیسای کاتولیک و ارتدوکس شرقی )