number

/ˈnəmbər//ˈnʌmbə/

معنی: عده، رقم، عدد، نمره، شماره، شماره یا عدد، نمره دادن به، بالغ شدن بر، شمردن
معانی دیگر: تعداد، (جمع) حساب، جمع و تفریق و ضرب و تقسیم، شمارگان، مجموع، تعداد کلی، مقدار کل، (با فعل جمع) گروه، دسته، (معمولا جمع) جمعیت کثیر، شمار بسیار، شمار فزونی، نفرات، (جمع) آمار، برآورد (ارزش کار و غیره)، امتیازات، چندتا، چند عدد، تعدادی، (مجله و روزنامه و غیره) شماره، چاپ، (برنامه ی هنری و غیره) قلم، بخش برنامه، چیز، شخص، شی، (دستور زبان) شمار، برشمردن، شماره گذاری کردن، نمره زدن، به حساب آوردن، به حساب آمدن، محسوب کردن یا شدن، محدود کردن، معدود کردن یا شدن، (از نظر تعداد) رسیدن به، بالغ شدن به، (مهجور) وزن شعر، شعر، نظم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: without number
(1) تعریف: a mathematical unit that has a fixed value and a fixed position in a series, used in counting.
مشابه: cardinal, cipher, digit, figure, integer, numeral, ordinal

(2) تعریف: a numeral or symbol that stands for such a unit.
مترادف: cipher, figure, numeral
مشابه: character, digit, symbol

(3) تعریف: a numeral that labels or identifies something.
مشابه: numeral

- the number of my home address
[ترجمه گوگل] شماره آدرس منزل من
[ترجمه ترگمان] شماره نشانی خانه من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- my telephone number
[ترجمه Ali] شماره موبایل من
|
[ترجمه گوگل] شماره تلفن من
[ترجمه ترگمان] شماره موبایلم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: total amount; sum.
مترادف: amount, quantity, sum
مشابه: aggregate, figure, tally, total

- The number of people in this room is eight.
[ترجمه گوگل] تعداد افراد این اتاق هشت نفر است
[ترجمه ترگمان] تعداد افراد این اتاق هشت نفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: an unspecified quantity.
مترادف: amount, quantity
مشابه: abundance, army, crowd, host, multitude

- a great number of people
[ترجمه گوگل] تعداد زیادی از مردم
[ترجمه ترگمان] تعداد زیادی از مردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (pl.) arithmetic.
مترادف: arithmetic, figures, math
مشابه: mathematics

- She is good at numbers.
[ترجمه گوگل] او در اعداد خوب است
[ترجمه ترگمان] او در مورد اعداد خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: an element or unit in a series.
مشابه: element, one, unit

- The next number is nine.
[ترجمه گوگل] عدد بعدی نه است
[ترجمه ترگمان] عدد بعدی نه عدد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: one piece of a musical program.
مشابه: composition, piece, routine, sketch, song

- The last number was performed well.
[ترجمه گوگل] آخرین شماره به خوبی اجرا شد
[ترجمه ترگمان] آخرین شماره نیز به خوبی انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: (informal) a person or thing singled out for some trait.

- She is a stylish number.
[ترجمه گوگل] او یک شماره شیک است
[ترجمه ترگمان] او یک عدد شیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: (slang) a characteristic, habitual behavior, argument, or the like.
مترادف: routine

- He is doing his poor-me number again.
[ترجمه گوگل] او دوباره شماره poor-me خود را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] اون داره دوباره شماره poor رو انجام میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(11) تعریف: in grammar, a category of inflections of nouns, pronouns, and verbs that indicates whether these refer to one, or more than one, person, thing, or the like.
مشابه: plural, singular
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: numbers, numbering, numbered
(1) تعریف: to determine the number of.
مترادف: count, enumerate, numerate
مشابه: calculate, cipher, compute, figure, sum, tally, tot

(2) تعریف: to distinguish or label with a number or numeral.
مشابه: foliate, paginate

(3) تعریف: to count or list one at a time; enumerate.
مترادف: count, enumerate
مشابه: list, numerate, recite

(4) تعریف: to limit in number or amount.
مشابه: confine, limit, restrict

- The manager numbers our vacation days so the job will be finished on time.
[ترجمه گوگل] مدیر روزهای تعطیلات ما را شماره گذاری می کند تا کار به موقع تمام شود
[ترجمه ترگمان] مدیر تعطیلات ما روزه ای تعطیلات را به اتمام می رساند، بنابراین کار به موقع تمام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to amount to a total of.
مترادف: aggregate, total

- Guests at the party numbered twenty.
[ترجمه گوگل] تعداد مهمانان این مهمانی بیست نفر بود
[ترجمه ترگمان] مهمانان در جشن بیست سال داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: numbered (adj.)
(1) تعریف: to be included.
مشابه: belong

(2) تعریف: to constitute an amount or total.
مشابه: amount to, total

- Members number in the hundreds.
[ترجمه گوگل] تعداد اعضا به صدها نفر می رسد
[ترجمه ترگمان] تعداد اعضای آن صدها نفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. number inflection
تعریف کلمه به لحاظ شما

2. a number of brick buildings
تعدادی ساختمان های آجری

3. a number of celebrities have stayed at this hotel
شماری از مشاهیر در این هتل اقامت کرده اند.

4. a number of different groups with diverse languages and cultures
چند گروه جدا با زبان و فرهنگ متنوع

5. a number of errors
چند تا اشتباه

6. a number of oil companies formed a consortium to explore and refine oil
چند شرکت به منظور اکتشاف و پالایش نفت کنسرسیوم تشکیل دادند.

7. a number of students
تعدادی دانشجو

8. a number of times
چند بار

9. beyond number
بی شمار

10. cardinal number
عدد اصلی

11. exhibit number two is the murderer's knife
مدرک شماره ی دو چاقوی قاتل است.

12. finite number
عدد متناهی

13. fractional number
عدد کسری

14. i number the days until we meet again
من روزشماری می کنم تا تو را دوباره ببینم.

15. ordinal number
عدد ترتیبی

16. perfect number
عدد تام،عدد کامل

17. prime number
عدد اول

18. room number 104
اتاق شماره ی 104

19. room number ten
اتاق شماره ی ده

20. telephone number
شماره ی تلفن

21. the number 2 to the power of 3
عدد 2 به توان3

22. the number 2. 42 shows a higher precision than the number 2. 4
عدد 2/42 خرده نمایی بیشتری را نشان می دهد تا عدد 2/4.

23. the number 2125 has four digits
شماره ی 2125 چهار رقم دارد.

24. the number of chairs in this room
شمار صندلی ها در این اتاق

25. the number of guests was necessarily limited
تعداد میهمانان ناچارا معدود بود.

26. the number of students has grown fivefold
شمار دانش آموزان پنج برابر شده است.

27. the number of the unemployed has increased
شمار بیکاران زیاد شده است.

28. the number of workers involved in the construction of the bridge
تعداد کارگرانی که دست اندرکار ساختن پل هستند

29. the number of workers was whittled down in order to reduce costs
به منظور کم کردن هزینه ها از تعداد کارگران کاسته شد.

30. their number approximates one hundred
تعداد آنها نزدیک به صد است.

31. their number grew
تعداد آنها زیاد شد.

32. their number is declining
تعداد آنها در حال تقلیل است.

33. their number is disproportionate to their political influence
تعداد آنها با نفوذ سیاسی آنها تناسبی ندارد.

34. a number of
چند،چندین،تعدادی

35. a number of times
چندبار،چندین بار

36. arbitrary number
(ریاضی) عدد اختیاری

37. beyond number
بی شمار،ناشمردنی،شمارناپذیر

38. one's number is up
(خودمانی) هنگام مرگ یا تنبیه (و غیره ی) کسی فرا رسیده است

39. without number
بی شمار،بسیار زیاد،بی حد و حصر

40. a considerable number
مقدار قابل ملاحظه

41. a determinate number
تعداد تعیین شده

42. a great number
تعدادی کثیر

43. a large number
شمار زیاد،تعداد کثیر

44. a limited number of transfers will be accepted by the college
دانشگاه شمار معدودی (دانشجوی) انتقالی را خواهد پذیرفت.

45. a positive number
(ریاضی) عدد مثبت

46. a six-figure number
شماره ی شش رقمی

47. a small number
تعداد قلیل (شمار اندک)

48. a small number of people are gathered at the door
جماعت قلیلی جلو در گردآمده اند.

49. a variable number
عدد متغیر

50. a whole number
عدد صحیح

51. an even number of shares
سهام به تعداد مساوی

52. my telephone number is: 7324038, extension 921
شماره ی تلفن من این است: 7324038،داخلی 921

53. take any number from one to ten
هر شماره ای را که می خواهی از یک تا ده انتخاب کن.

54. the aggregate number of the unemployed
جمع تعداد بیکاران

55. the approximate number of voters
شمار تقریبی رای دهندگان

56. the effective number of wage earners excluding part-timers
شمار واقعی مزد بگیران به استثنای نیمه وقت ها

57. the estimated number of the guests
تعداد تخمینی مهمانان

58. the ever-swelling number of refugees
شمار روز افزون پناهندگان

59. the largest number possible
بیشترین تعداد ممکن

60. the last number in the program was a rustic dance
بخش آخر برنامه عبارت بود از یک رقص روستایی.

61. the latest number of keyhan
آخرین شماره ی روزنامه ی کیهان

62. the winter number of this quarterly magazine
شماره ی زمستانی این مجله ی سه ماهه

63. who can number the stars?
چه کسی می تواند ستارگان را بشمارد؟

64. you must number every page
بایستی همه صفحات را شماره گذاری کنی !

65. do a number on (someone)
(امریکا - خودمانی) بامبول زدن،حقه سوار کردن،بدرفتاری کردن،تحقیر کردن

66. have one's number on it
(خودمانی - به ویژه در مورد فشنگ) قسمت کسی بودن،سرنوشت کسی را در دست داشتن

67. raise a number by the power of another number
(ریاضی) عددی را به توان معینی رساندن

68. an unlisted phone number
شماره ی تلفن که در دفتر تلفن ذکر نشده است

69. argument of complex number
آوند عدد مختلط

70. he guessed the number of eggs in the basket
تعداد تخم مرغ های سبد را حدس زد.

مترادف ها

عده (اسم)
number, force, amount, quantity, unit

رقم (اسم)
character, sort, number, figure, statistic, type, brand, item, digit, numeral, symbol

عدد (اسم)
number, figure, quantity, preparations, piece, digit, numeral, military supplies

نمره (اسم)
score, number, mark, grade, numeral

شماره (اسم)
number, issue, numeral

شماره یا عدد (اسم)
number

نمره دادن به (فعل)
number

بالغ شدن بر (فعل)
number, mount, soar, exceed

شمردن (فعل)
rate, account, tally, count, enumerate, number, figure, reckon, aim, include, repute

تخصصی

[کامپیوتر] عدد .
[برق و الکترونیک] عدد
[فوتبال] شماره
[مهندسی گاز] شماره، نمره
[نساجی] عدد - نمره - تعداد - شماره - ضریب
[ریاضیات] تعداد، نمایش هندسی عدد مختلط، عدد، شمار، شماره، شماره گذاری کردن، نمایش هندسی یک عدد مختلط
[آمار] عدد

انگلیسی به انگلیسی

• mathematical value or its symbol; identifying numeral (e.g. of a house); indefinite amount, quantity of; sum, tally; act in a performance, musical piece; unit in a series; mathematics; quantity (grammar); unique thing or person (informal)
count; assign a number; equal in amount; limit, allot; be included in (a specific group); total, add up to
a number is a word such as `two', `nine', or `eleven', or a symbol such as 1, 3, or 47. you use numbers to say how many things you are referring to or where something comes in a series.
in sport, you can say how someone is ranked in the world or in a particular competition by referring to them as the number one, the number two, and so on.
someone's number is the series of digits that you dial when you telephone them.
you use number with words such as `large' or `small' to say approximately how many things or people there are.
if a group of people or things numbers a particular amount, there are that many of them.
if you number something, you give it a number in a series and write the number on it.
see also opposite number.
a number of things means several things.
any number of things means a lot of things.

پیشنهاد کاربران

قطعه موسیقی کوتاه
تعداد
مثال: The number of students in the class has increased this semester.
تعداد دانشجویان در کلاس این نیم سال افزایش یافته است
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
VERB
شماره گذاری کردن - شماره زدن
💠 The Check Lists provided in the specification are typical for each type of equipment item, and
numbered accordingly.
گاهی" یک بخش" یا "یک قسمت" از برنامه ترجمه می شود.

در جمله های نمونه بالا به این جمله دقت کنید:
The last number in the program was a rustic dance
بخش آخر برنامه، یک مدل رقص روستایی بود.
...
[مشاهده متن کامل]

این جمله هم از یک فیلم سینمایی هست:
I never put all my chips on that number
هیچوقت تمام توان و سرمایه ام را توی اون قسمت ( از کار ) نگذاشتم.

در اصطلاح به معنی ست لباس هم میده
informal رول ماریجوانا.
Light that number, geez, I'm dyin for a toke.
اون رولو روشن کن بابا. دارم میمیرم واسه یه پک.
The Kurds, who are believed to number around 30 million, are widely
believed to be the largest group of stateless people in the world
لباس
آدم جذاب
number ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: شمار 3
تعریف: مقوله ای دستوری ناظر بر تعداد
آمار
اسم number به معنای عدد و شماره ( تلفن )
اسم number بطور کلی به معنای لغت یا نمادی است که بیانگر میزان یا کمیتی مشخص است. از این اسم برای اشاره به شماره هر چیزی ( تلفن، بلوک، و . . . ) استفاده می شود. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. think of a number smaller than 100 ( به عددی کوچکتر از 100 فکر کن. )
?do you know his phone number ( شماره تلفن او را می دانی؟ )
منبع: سایت بیاموز

num - مخفف کلمه ی نامبر - number - به معنای شماره
توضیحات بیشتر درباره مخفف ها در صفحه کلید:
در صفحه کلید کامپیوتر ، بعضی از کلید ها دارای اسم کوچک شده است مانند - Del - مخفف کلمه ی دلیت - Delete - به معنای حذف یا - ins - مخفف کلمه ی اینسرت - insert - به معنای قرار دادن یا - PrtSc - مخفف کلمه ی پرینت اسکرین - print screen به معنای عکس از صفحه ( ی نمایش ) یا - num lock - مخفف کلمه ی نامبر لاک - number lock - به معنای قفل شماره ( یا همان قفل صفحه ی عددی ) یا - Ctrl - مخفف کلمه ی کنترل - Control یا - Esc - مخفف کلمه ی اِسکِیپ - escape - به معنای خروج ( در اصل به معنای در رفتن ) یا - Pg Up - مخفف کلمه ی پیج آپ - page up - به معنای صفحه ی بالا یا - Pg Dn - مخفف کلمه ی پیج دوون - pagedown - به معنای صفحه ی پایین یا - Caps lock - کپس لاک - یحتمل مخفف capital letters lock - به معنای قفل حروف بزرگ یا - ScLk ، ScrLk یا Slk - مخفف کلمه ی اسکرول لاک - Scroll Lock
...
[مشاهده متن کامل]

Number 10
گروه ده نفره
شاید جالب باشد که بدانید این واژه به معنی �اجرا، اجرای موسیقی� نیز است.
a piece of music:
[countable]The next number they played was "Sunshine of Your Love. ''
nmber رقم. اعداد. آمار. بالغ شدن و رسیدن به عددی نه به جنسیت و بلوغ.
he had my number
او آمار من رو داره و خبر داره من چی می کنم.
شماره ، شماره تماس
I wish you was angry
You wanted to be friendly, my mother, to complain, I agreed
Although my mother number was available to you
But if you seriously complain to my mother, my mother will not forgive me
...
[مشاهده متن کامل]

کاش موقعی که عصبانیت کرده بودم
میخواستی دوستانه من را مادرجانم ، شکایت کنی ، موافقت میکردم
با اینکه شماره مامانمم در دسترس شما بود
اما اگر شما جدی من را به مادرم شکایت کنی ، مادرم من را نخواهد بخشید او بر عکس قیافه خوش در تنبیه سختگیری میکند
خاله ی صمیمی که با من در سنین هم دوره هست که خوش طبع هست او گفت خودت را در آغوش او رها کن و نترس بگذار او تورا تنبیه کند و ماجرا عکس و شیرین هست
عشقم از این ثانیه ها به بعد ، دوستانه با مادرم در مورد شکایت کردن از من میتوانید تماس بگیرید
لطف کنین از جانب خودتون ، بیشتر برام تشویقی لحاظ کنین

ست لباس
You want to know
I did not come to you when you kept the car
Because you were hard at heart
میخوای بدونی
زمانی که ماشین را نگه داشتی نگام کردی بسمت تو نیومدم
چون شما سخت دلباخته شده بودید
عدد. . رقم. . شماره گذاری. . نمره. . شمردن
بلوغ
مثلا He had my number !
او هم مثل من به بلوغ رسیده بود
شماره گذاری
شماره، عدد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس