nuisance

/ˈnuːsəns//ˈnjuːsns/

معنی: اذیت، ازار، ناگواری، سر خر، مایه رنجش، مایه تصدیع خاطر
معانی دیگر: دردسر، مایه ی گرفتاری، گرفتاری، مزاحمت، (حقوق) آزار، بلا، ایجاد مزاحمت (مثلا سد معبر)، مردم آزاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: someone or something that is annoying or troublesome.
مترادف: annoyance, bother, botheration, hassle, headache, pain, pest, vexation
مشابه: bore, gadfly, inconvenience, peeve, plague, rub, thorn, torment, trial, trouble

جمله های نمونه

1. a regular nuisance
یک مو دماغ به تمام معنی

2. an almighty nuisance
دردسر زیاد

3. make a nuisance of oneself
موی دماغ شدن،مزاحم دیگران شدن،موجب دردسر شدن

4. it is a nuisance that you live so faraway
مایه ی دردسر است که تو از ما این قدر دور زندگی می کنی.

5. the noise of loudspeakers, especially at night, is a great nuisance
سروصدای بلندگوها به ویژه در شب دردسر بزرگی است.

6. I've forgotten my umbrella - what a nuisance!
[ترجمه A.A] من چترم را فراموش کرده ام بیارم ، چه مصیبتی !
|
[ترجمه گوگل]چترم را فراموش کرده ام - چه ناراحت کننده!
[ترجمه ترگمان]چترم را فراموش کرده ام - چه دردسری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's an awful nuisance having builders in the house all day.
[ترجمه گوگل]داشتن سازندگان در خانه در تمام طول روز یک مزاحمت وحشتناک است
[ترجمه ترگمان]تمام روز در خانه اسباب دردسر شده و اسباب دردسر شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was a boring nuisance! I'm glad to be rid of him.
[ترجمه گوگل]او یک مزاحم خسته کننده بود! خوشحالم که از شر او خلاص شدم
[ترجمه ترگمان]او یک آدم آزار دهنده و آزار دهنده بود! خوشحالم که از شرش خلاص شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rail strike is a bloody nuisance.
[ترجمه گوگل]اعتصاب راه آهن یک مزاحمت خونین است
[ترجمه ترگمان]ضربه زدن به نرده خیلی آزار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The dogs next door are a real nuisance.
[ترجمه گوگل]سگ های همسایه واقعاً مزاحم هستند
[ترجمه ترگمان]در همسایگی سگ ها خیلی آزار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't make a nuisance of yourself.
[ترجمه محسن قاسمی قاسموند] مزاحمت ایجاد نکنید
|
[ترجمه گوگل]خودتو اذیت نکن
[ترجمه ترگمان]به خودت زحمت نده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Far from being a nuisance, she was a positive joy to have around.
[ترجمه گوگل]دور از مزاحمت بودن، لذت مثبتی در اطرافش بود
[ترجمه ترگمان]او از این که او را آزار می داد، خوشحال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The dog is a terrible nuisance.
[ترجمه گوگل]سگ یک مزاحم وحشتناک است
[ترجمه ترگمان]این سگ مایه آزار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's a damn nuisance!
[ترجمه گوگل]او یک مزاحم لعنتی است!
[ترجمه ترگمان]خیلی آزار دهنده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This work is a cursed nuisance.
[ترجمه گوگل]این کار یک مزاحمت نفرین شده است
[ترجمه ترگمان]این کار آزار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This rail strike is a bloody nuisance.
[ترجمه گوگل]این اعتصاب راه آهن یک مزاحمت خونین است
[ترجمه ترگمان]این حمله راه آهن خیلی آزار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It's a nuisance having to go back tomorrow.
[ترجمه گوگل]این یک دردسر است که فردا باید برگردیم
[ترجمه ترگمان]فردا باید برگردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اذیت (اسم)
fret, annoyance, persecution, inconvenience, tease, harassment, harm, nuisance, mischief, hindrance

ازار (اسم)
hurt, annoyance, trouble, persecution, torment, excruciation, harassment, nuisance, vexation, trade, hindrance, disservice

ناگواری (اسم)
nuisance, bad taste

سر خر (اسم)
nuisance, bore, spoiler, kneecap, odd man out, patella

مایه رنجش (اسم)
nuisance

مایه تصدیع خاطر (اسم)
nuisance

تخصصی

[حقوق] مزاحمت، ایذاء، مزاحم

انگلیسی به انگلیسی

• annoyance; annoying person; that which is illegal because it causes harm or annoyance (law)
if you say that someone or something is a nuisance, you mean that they annoy you or cause you problems.

پیشنهاد کاربران

🟢موقعیت یا شخصی ، چیزی که شما رو ازار میده
a person or situation that annoys you. 🟢
❗️هنگام تلفظ دقت کنین که /i/ سایلنت هست.
مزاحمت ( حقوق )
مایه زحمت
مایه ی دردسر یا گرفتاری
👈🏿 I don't want to be a burden or a nuisance
اسباب آزردگی و دردسر
مزاحم، مزاحمت، مداخله گر
مسخره، چرت
مایه عذاب , دردسر
– He's nothing but a nuisance
– This work is a cursed nuisance
– I don't want to be a nuisance to you
– The child is being a thorough nuisance
دردسرساز
ضد حال
وبال گردن، مایه درد سر
مزاحم
دردسر
آزاردهنده
موی دماغ
اسباب دردسر
یک فرد، موقعیت، چیزی که شمارو آزار میدهد
تومور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس