اسم ( noun )
حالات: nuclei, nucleuses
حالات: nuclei, nucleuses
• (1) تعریف: the central, essential, or highly concentrated part around which other parts are grouped.
• مترادف: core, hub
• مشابه: center, heart, kernel, marrow, navel, nub, pith, soul
• مترادف: core, hub
• مشابه: center, heart, kernel, marrow, navel, nub, pith, soul
- The harbor became the nucleus of a booming city.
[ترجمه ب گنج جو] واضح بود که محوطه ی بندر هسته و مرکز یک شهر بزرگ توسعه یافته می شود.|
[ترجمه گوگل] بندر به هسته یک شهر پررونق تبدیل شد[ترجمه ترگمان] بندر، هسته یک شهر پر رونق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in biology, the part of a cell that controls growth and reproduction.
• (3) تعریف: the main or central part of something with potential for further growth and development; kernel.
• مترادف: kernel
• مشابه: core, embryo, germ, seed
• مترادف: kernel
• مشابه: core, embryo, germ, seed
• (4) تعریف: the positively charged central part of an atom.
- In fission, the nucleus splits into smaller parts, releasing a great deal of energy.
[ترجمه گوگل] در شکافت، هسته به قطعات کوچکتر تقسیم می شود و انرژی زیادی آزاد می کند
[ترجمه ترگمان] در شکافت، هسته به بخش های کوچک تر تقسیم می شود و مقدار زیادی انرژی آزاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در شکافت، هسته به بخش های کوچک تر تقسیم می شود و مقدار زیادی انرژی آزاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید