nub

/ˈnəb//nʌb/

معنی: قلنبه، تکه، بر امدگی
معانی دیگر: قلمبه شدگی، برآمدگی، کلوخه، تکه ی کوچک، خرده، ریزه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a knob or knoblike protuberance.
مترادف: boss, knob, node, nodule, protuberance
مشابه: bulge, bump, growth, knot, knurl, lump, nubbin, protrusion, swelling

(2) تعریف: a small piece or lump.
مترادف: bit, fragment, lump, nugget, piece
مشابه: chunk, clod, clump, hunk, morsel, stub, stump, wad

- a nub of chalk
[ترجمه گوگل] یک تکه گچ
[ترجمه ترگمان] یک تکه گچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the main point, gist, or essence of something.
مترادف: core, crux, essence, gist, heart, meat, pith, substance, sum
مشابه: drift, fabric, issue, point, soul

- He couldn't quite get the nub of the joke even after it was explained to him.
[ترجمه گوگل] او حتی پس از آن که برای او توضیح داده شد، نتوانست کاملاً متوجه شوخی شود
[ترجمه ترگمان] حتی بعد از این که موضوع برایش توضیح داده شد نمی توانست خودش را از این شوخی خلاص کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. That, I think, is the nub of the problem.
[ترجمه گوگل]من فکر می‌کنم این مشکل اصلی است
[ترجمه ترگمان]فکر کنم دیگه چیزی نمونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The nub of the matter is that business is declining.
[ترجمه گوگل]نکته اصلی این است که تجارت در حال کاهش است
[ترجمه ترگمان]مساله اصلی این است که تجارت رو به کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The real nub of the matter is money.
[ترجمه گوگل]نکته اصلی این موضوع پول است
[ترجمه ترگمان]مساله اصلی این مساله پول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The nub of the problem is our poor export performance.
[ترجمه گوگل]نقطه اصلی مشکل عملکرد ضعیف صادرات ما است
[ترجمه ترگمان]مشکل این مشکل، عملکرد ضعیف صادرات ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Here we reach the nub of the argument.
[ترجمه گوگل]در اینجا به اصل بحث می رسیم
[ترجمه ترگمان]در اینجا به the بحث می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What do you think is the nub of the problem?
[ترجمه گوگل]به نظر شما اصل مشکل چیست؟
[ترجمه ترگمان]نظر شما درباره حل این مشکل چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's too selfish to help. That's the nub.
[ترجمه گوگل]او بیش از حد خودخواه است که نمی تواند کمک کند نکته اصلی همین است
[ترجمه ترگمان]اون خیلی خودخواه است که بتونه کمک کنه هیچی ازش نمونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Here we come to the nub of it.
[ترجمه گوگل]در اینجا به اصل موضوع می رسیم
[ترجمه ترگمان] اینجاست که ازش خبری نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The baby clutched a nub of carrot.
[ترجمه گوگل]بچه یک تکه هویج را در چنگ انداخت
[ترجمه ترگمان]بچه یک تکه هویج دستش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is the nub of the matter.
[ترجمه گوگل]این اصل قضیه است
[ترجمه ترگمان]هیچی ازش نمونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If the nub of the nation lies in collective sentiment the obvious question is how does this collective consciousness arise?
[ترجمه گوگل]اگر نقطه قوت ملت در احساسات جمعی نهفته است، سؤال واضح این است که این آگاهی جمعی چگونه پدید می آید؟
[ترجمه ترگمان]اگر the ملت در احساسات جمعی نهفته باشد، سوال واضح این است که این آگاهی جمعی چگونه بوجود می آید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The nub thereof is, of course, that you must first get to know your heron.
[ترجمه گوگل]البته نکته اصلی این است که ابتدا باید حواصیل خود را بشناسید
[ترجمه ترگمان]البته The از این قرار است که شما باید اولین بار با ماهیخوار آشنا بشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Interpersonal skills form the nub of the trainers' course.
[ترجمه گوگل]مهارت های بین فردی محور اصلی دوره مربیان را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]مهارت های بین فردی the مربیان را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And that's the nub of it.
[ترجمه گوگل]و این نکته اصلی آن است
[ترجمه ترگمان]هیچی ازش نمونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قلنبه (اسم)
lump, block, bloc, nub, pone, hunch, nob

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

بر امدگی (اسم)
eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

تخصصی

[نساجی] گلوله الیاف - نپ - دانه - گره - برآمدگی

انگلیسی به انگلیسی

• small lump; core of the matter; essence
the nub of a situation, problem, or argument is the central and most basic part of it.

پیشنهاد کاربران

محاوره ای
clitoris
کلیتوریس
اصل مطلب، لب کلام
همچنین : crux, gist, heart , core

بپرس