nourishment

/ˈnɜːrɪʃmənt//ˈnʌrɪʃmənt/

معنی: قوت، غذا، تغذیه، خوراک، پرورش
معانی دیگر: خوراک رسانی، پروردگری، خورانش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: that which nourishes; food.
مترادف: aliment, food, nurture, nutriment, nutrition, sustenance
مشابه: alimentation, bread, chow, comestibles, eatables, eats, edibles, feed, fodder, foodstuff, grub, meat, pabulum, provender, provisions, rations, subsistence, swill, viands, victuals

(2) تعریف: the act of nourishing or feeding, or the state of being nourished or fed.
مترادف: alimentation, nutrition, sustenance
مشابه: cultivation, maintenance, subsistence, support

جمله های نمونه

1. receive nourishment
تغذیه کردن

2. Breast/Mother's milk is the best nourishment for a baby.
[ترجمه گوگل]شیر مادر/ شیر مادر بهترین غذای کودک است
[ترجمه ترگمان]شیر مادر بهترین تغذیه برای یک کودک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was unable to take nourishment for several days.
[ترجمه گوگل]چند روزی قادر به تغذیه نبود
[ترجمه ترگمان]چند روز نمی توانست غذا بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Can plants obtain adequate nourishment from such poor soil?
[ترجمه گوگل]آیا گیاهان می توانند از چنین خاک ضعیفی تغذیه کافی را به دست آورند؟
[ترجمه ترگمان]آیا گیاهان می توانند تغذیه کافی از چنین خاکی را به دست آورند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lack of proper nourishment reduces their power to resist disease.
[ترجمه گوگل]فقدان تغذیه مناسب قدرت مقاومت در برابر بیماری را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]فقدان تغذیه مناسب توان آن ها را برای مقاومت در برابر بیماری کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These seeds can be a great source of nourishment to birds in winter.
[ترجمه گوگل]این دانه ها می توانند منبع بسیار خوبی برای تغذیه پرندگان در زمستان باشند
[ترجمه ترگمان]این دانه ها می توانند منبع بزرگ تغذیه برای پرندگان در زمستان باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Plants imbibe nourishment usually through their leaves and roots.
[ترجمه گوگل]گیاهان معمولاً از طریق برگ ها و ریشه های خود تغذیه می کنند
[ترجمه ترگمان]گیاهان معمولا از طریق برگ ها و ریشه های خود غذا می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Every animal in the food chain draws nourishment from other animals or plants.
[ترجمه گوگل]هر حیوانی در زنجیره غذایی از حیوانات یا گیاهان دیگر تغذیه می کند
[ترجمه ترگمان]هر حیوانی در زنجیره غذایی تغذیه از حیوانات یا گیاهان دیگر را به خود جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The soil provides nourishment for plant roots.
[ترجمه گوگل]خاک برای ریشه های گیاه تغذیه می کند
[ترجمه ترگمان]خاک، تغذیه را برای ریشه های گیاه فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Plants draw nourishment from the soil.
[ترجمه گوگل]گیاهان از خاک تغذیه می کنند
[ترجمه ترگمان]گیاهان از خاک تغذیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He ventured that plants draw part of their nourishment from the air.
[ترجمه گوگل]او جرأت کرد که گیاهان بخشی از تغذیه خود را از هوا می گیرند
[ترجمه ترگمان]به خود جرات داد که گیاهان یکی از nourishment را از هوا بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Lord supplied nourishment at the hands of an angel.
[ترجمه گوگل]خداوند به دست یک فرشته غذا داد
[ترجمه ترگمان]خداوند به دست یک فرشته خوراک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A growing child needs proper nourishment.
[ترجمه گوگل]یک کودک در حال رشد نیاز به تغذیه مناسب دارد
[ترجمه ترگمان] یه بچه بزرگ به تغذیه مناسب احتیاج داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Calves rely on their mother's milk to provide nourishment.
[ترجمه گوگل]گوساله ها برای تامین غذا به شیر مادر خود متکی هستند
[ترجمه ترگمان]Calves به شیر مادر خود تکیه می کنند تا تغذیه را تامین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

غذا (اسم)
chop, food, diet, dish, aliment, meal, chow, alimentation, nutrition, nourishment, nurture, viand, chop-chop, cuisine, provender, nutriment

تغذیه (اسم)
alimentation, nutrition, feeding, nourishment, nourishing, nurture, sustenance, nutriment

خوراک (اسم)
feed, food, tack, dish, nutrition, nourishment, grub, fare, repast, meat, viand, cuisine, nutriment, tucker

پرورش (اسم)
training, nourishment, nurture, fosterage

انگلیسی به انگلیسی

• food; nutrition
nourishment is the food that people and animals need to grow and remain healthy.

پیشنهاد کاربران

مواد غذایی
[پزشکی] تغذیه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : nourish
اسم ( noun ) : nourishment
صفت ( adjective ) : nourishing
قید ( adverb ) : _
شکوفایی
نمردن
1 - خوراک - خوردنی
2 - مقوی - تقویت کننده ( هر چیزی که باعت شود فکر، احساس و یا ایده ای زودتر رشد کند )
تغذیه

بپرس