noticeable

/ˈnoʊtɪsəbl̩//ˈnəʊtɪsəbl̩/

معنی: ظاهر، برجسته، قابل توجه، قابل ملاحضه
معانی دیگر: چشمگیر، شایان توجه، شاینده، محسوس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: noticeably (adv.)
(1) تعریف: easily noticed; evident; apparent.
مترادف: apparent, conspicuous, evident, manifest, palpable, visible
متضاد: imperceptible, unnoticeable
مشابه: appreciable, distinct, marked, observable, obvious, outstanding, overt, patent, perceptible, prominent, pronounced, salient, striking, unmistakable

- a noticeable scar
[ترجمه گوگل] یک زخم قابل توجه
[ترجمه ترگمان] جای زخم بزرگی به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: worth perceiving or remarking.
مترادف: conspicuous, notable, noteworthy, remarkable, signal
متضاد: unnoticeable
مشابه: exceptional, extraordinary, memorable, noted, particular, salient, singular, unusual

جمله های نمونه

1. a noticeable boost in the exports
ترقی چشمگیر در صادرات

2. a noticeable increase in incomes
افزایش چشمگیر درآمدها

3. the noticeable contrast between those two countries
تفاوت چشمگیر بین آن دو کشور

4. the noticeable leaning of the tower
کجی (خم شدگی) محسوس برج

5. his stagger was noticeable from afar
تلوتلو خوردن او از دور آشکار بود.

6. the wall has a noticeable lean
دیوار کجی قابل ملاحظه ای دارد.

7. The hole in your trousers is not noticeable.
[ترجمه گوگل]سوراخ شلوار شما مشخص نیست
[ترجمه ترگمان]سوراخ شلوار تو قابل توجه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The smell was immediately noticeable when you walked in the front door.
[ترجمه گوگل]وقتی از در ورودی وارد شدی، بو بلافاصله قابل توجه بود
[ترجمه ترگمان]وقتی از در جلویی وارد شدید، بو فورا محسوس می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There's been a noticeable improvement in his handwriting.
[ترجمه گوگل]بهبود قابل توجهی در دست خط او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در خطش پیشرفت قابل توجهی کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is noticeable that women do not have the rivalry that men have.
[ترجمه گوگل]قابل توجه است که زنان آن رقابتی که مردان دارند ندارند
[ترجمه ترگمان]قابل توجه است که زنان رقابتی که مردان دارند را ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Plant growth is most noticeable in spring and early summer.
[ترجمه گوگل]رشد گیاه در بهار و اوایل تابستان بیشتر قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]رشد گیاه در بهار و اوایل تابستان قابل توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This may not be noticeable to people from outside New York.
[ترجمه گوگل]این ممکن است برای افراد خارج از نیویورک قابل توجه نباشد
[ترجمه ترگمان]این موضوع ممکن است برای مردم خارج از نیویورک قابل توجه نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In recent years there has been a noticeable decline in such venerable British institutions as afternoon tea and the Sunday roast.
[ترجمه گوگل]در سال‌های اخیر کاهش قابل‌توجهی در مؤسسات معتبر بریتانیایی مانند چای بعد از ظهر و کباب یکشنبه وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر شاهد کاهش قابل توجهی در چنین نهاده ای محترم انگلیسی به عنوان چای بعد از ظهر و کباب یکشنبه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The damage to my car is hardly noticeable.
[ترجمه گوگل]آسیب به ماشین من به سختی قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]خسارت دیدن اتومبیل به سختی قابل تشخیص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There's been a noticeable improvement in her handwriting.
[ترجمه گوگل]بهبود قابل توجهی در دست خط او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این دست خط او خیلی پیشرفت قابل توجهی کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There has been a noticeable improvement in Tim's cooking.
[ترجمه گوگل]پیشرفت قابل توجهی در آشپزی تیم حاصل شده است
[ترجمه ترگمان]در آشپزی تیم بهبود قابل توجهی وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظاهر (صفت)
outside, clear, apparent, external, outward, exterior, manifest, obvious, evident, patent, confessed, conspicuous, discernible, evidential, flat-out, noticeable, observable, ostensive

برجسته (صفت)
prime, master, striking, leading, protuberant, distinguished, outstanding, illustrious, dominant, bossed, prominent, eminent, bossy, gibbous, bulging, convex, bunchy, famous, predominant, egregious, noted, dome-shaped, kenspeckle, embossed, knobby, laureate, noticeable, overriding, palmary, stereometric, supereminent, torose

قابل توجه (صفت)
significant, striking, noteworthy, substantial, considerable, remarkable, notable, noticeable

قابل ملاحضه (صفت)
noticeable

انگلیسی به انگلیسی

• evident, obvious; perceptible, distinct; considerable
something that is noticeable is very obvious, so that it is easy to see or recognize.

پیشنهاد کاربران

تابلو شدن
تابلو
noticeable = discernible = detectable
مشهود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : notice
✅️ اسم ( noun ) : notice
✅️ صفت ( adjective ) : noticeable
✅️ قید ( adverb ) : noticeably
نظرگیر، معتنابه
شدید
مثلا به عنوان صفتی برای بو یا مزه
محسوس، برجسته، قابل مشاهده، ملموس
قابل توجه
محسوس

محسوس
قابل توجه
فاحش
Remarkable
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس