1. my hopes were turned into nothingness
امیدهای من تبدیل به هیچ شدند.
2. the wind scattered the smoke into nothingness
باد دودها را پراکنده و نابود کرد.
3. Natalie found him looking into nothingness.
[ترجمه گوگل]ناتالی او را یافت که به نیستی نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]ناتالی او را دید که به پوچی می نگرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. His wealth dwindled to nothingness.
5. Is there only nothingness after death?
[ترجمه گوگل]آیا بعد از مرگ فقط هیچ نیست؟
[ترجمه ترگمان]مگر پس از مرگ فقط یک چیز دیگر وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The inattention, the nothingness[Sentence dictionary], the neglect hurt them deeply.
[ترجمه گوگل]بی توجهی، نیستی [فرهنگ جملات]، غفلت عمیقاً آنها را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]بی توجهی، عدم عدم استفاده از فرهنگ لغت نامه، به طور عمیق به آن ها آسیب رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. How does an individual being emerge from nothingness to form itself around a physical body?
[ترجمه گوگل]چگونه یک موجود فردی از نیستی بیرون می آید تا خود را حول یک بدن فیزیکی تشکیل دهد؟
[ترجمه ترگمان]چگونه یک فرد از پوچی ظاهر می شود تا خودش را در اطراف جسم فیزیکی شکل دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A labourer howls in the nothingness of the blank paper, which is also the empty, impoverished land.
[ترجمه گوگل]کارگری در نیستی کاغذ خالی، که همان سرزمین خالی و فقیرانه است، زوزه می کشد
[ترجمه ترگمان]یک کارگر در پوچی و خالی کاغذ خالی زوزه می کشد، که همین طور زمین خالی و خالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A man on a bicycle emerged out of nothingness and sat down to enjoy the show.
[ترجمه گوگل]مردی دوچرخه سوار از نیستی بیرون آمد و نشست تا از نمایش لذت ببرد
[ترجمه ترگمان]مردی سوار بر دوچرخه از نیستی بیرون آمد و نشست تا از نمایش لذت ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Missile fire simply dissipates; arrows fade into nothingness in mid-air.
[ترجمه گوگل]شلیک موشک به سادگی از بین می رود فلش ها در هوا محو می شوند
[ترجمه ترگمان]موشک به سادگی از بین می رود و تیره ای داخل هوا به پوچی فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Howard struggles to suppress a sense of nothingness, of total unreality.
[ترجمه گوگل]هاوارد در تلاش است تا حس نیستی، غیرواقعی بودن کامل را سرکوب کند
[ترجمه ترگمان]هوا رد تقلا می کند تا مفهوم پوچی و غیرواقعی بودن را سرکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. It is the silence which finally sounds; nothingness which finally lives: earth spreads itself on itself.
[ترجمه گوگل]این سکوت است که در نهایت به صدا در می آید نیستی که در نهایت زندگی می کند: زمین خودش را روی خودش می گستراند
[ترجمه ترگمان]این سکوت است که بالاخره به گوش می رسد؛ نیستی که در آخر زندگی می کند: زمین خود را بر خود باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. There might be something beyond the grave, you know, and not nothingness.
[ترجمه گوگل]می دانید ممکن است چیزی فراتر از قبر وجود داشته باشد، و نه هیچی
[ترجمه ترگمان]می دانی، ممکن است چیزی فراتر از گور باشد، می دانی، نه از نیستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Her eyes, glazed with the drug, stared with half closed lids at nothingness.
[ترجمه گوگل]چشمانش که از مواد خیس شده بود، با پلک های نیمه بسته به نیستی خیره شد
[ترجمه ترگمان]چشمانش که با دارو تار شده بودند با پلک های نیم بسته به نیستی خیره شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Jack remembered how satisfying it was to be shot and to linger at the edge of genuine nothingness.
[ترجمه گوگل]جک به یاد آورد که تیر خوردن و ماندن در لبه نیستی واقعی چقدر رضایت بخش بود
[ترجمه ترگمان]جک به یاد آورد که چقدر لذت بخش بود و در لبه of واقعی درنگ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید