🔸 معادل فارسی:
اهل خودنمایی نیستم / نمی خوام جلوه فروشی کنم / قصد پُز دادن ندارم
در زبان محاوره ای:
نمی خوام خودی نشون بدم، ولی. . . / اهل جلوه فروشی نیستم، ولی یه چیزی بگم. . .
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ( فروتنانه – مقدمه ای برای بیان توانایی یا موفقیت ) :
عبارتی برای شروع جمله ای که ممکنه خودنمایانه به نظر برسه، ولی گوینده تلاش می کنه فروتنی نشون بده.
مثال: Not one to show off, but I did fix the car all by myself.
اهل خودنمایی نیستم، ولی ماشین رو تنهایی تعمیر کردم.
2. ( طنزآمیز – خودنمایی پنهان ) :
اغلب به صورت طعنه آمیز استفاده می شه، وقتی کسی در واقع داره خودی نشون می ده ولی وانمود می کنه که فروتنه.
مثال: Not one to show off, but I just got promoted again.
نمی خوام جلوه فروشی کنم، ولی دوباره ارتقا گرفتم.
3. ( استفاده در روایت یا گفت وگوی غیررسمی ) :
برای بیان موفقیت ها یا توانایی ها در قالبی غیرمستقیم و قابل قبول اجتماعی.
مثال: She’s not one to show off, yet she always dresses impeccably.
اون اهل خودنمایی نیست، ولی همیشه بی نقص لباس می پوشه.
🔸 مترادف ها:
humblebrag – not trying to flaunt – not showing off – I don’t mean to boast – modest claim
اهل خودنمایی نیستم / نمی خوام جلوه فروشی کنم / قصد پُز دادن ندارم
در زبان محاوره ای:
نمی خوام خودی نشون بدم، ولی. . . / اهل جلوه فروشی نیستم، ولی یه چیزی بگم. . .
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ( فروتنانه – مقدمه ای برای بیان توانایی یا موفقیت ) :
عبارتی برای شروع جمله ای که ممکنه خودنمایانه به نظر برسه، ولی گوینده تلاش می کنه فروتنی نشون بده.
مثال: Not one to show off, but I did fix the car all by myself.
اهل خودنمایی نیستم، ولی ماشین رو تنهایی تعمیر کردم.
2. ( طنزآمیز – خودنمایی پنهان ) :
اغلب به صورت طعنه آمیز استفاده می شه، وقتی کسی در واقع داره خودی نشون می ده ولی وانمود می کنه که فروتنه.
مثال: Not one to show off, but I just got promoted again.
نمی خوام جلوه فروشی کنم، ولی دوباره ارتقا گرفتم.
3. ( استفاده در روایت یا گفت وگوی غیررسمی ) :
برای بیان موفقیت ها یا توانایی ها در قالبی غیرمستقیم و قابل قبول اجتماعی.
مثال: She’s not one to show off, yet she always dresses impeccably.
اون اهل خودنمایی نیست، ولی همیشه بی نقص لباس می پوشه.
🔸 مترادف ها: