من زیاد در رقص وارد نیستم، شرمنده ام.
واقعا هوا اونقدر هم طوفانی نبود.
برای گفتن اینکه کسی یا چیزی خیلی هم خوب نیست.
مثال:
او زیاد هم آشپز خوبی نیست.
خیلی هم تعطیلات خوبی نبود
مثال:
But of course without animals we're not much of a dairy farm.
Stuart Harrison LOST SUMMER ( 2002 )
And it's not much of a place for getting in trouble, Waveney Bridge.
Richard Francis PROSPECT HILL ( 2002 )
... [مشاهده متن کامل]
The old asylum is now a writers ' centre, not much of an improvement in the opinion of the drinkers at the local pubs.
Jon Cleary YESTERDAY'S SHADOW ( 2002 )
... [مشاهده متن کامل]
نه به هیچ درجه و حد قابل توجهی