🔸 معادل فارسی:
حسش نیست / حال نمی کنم / علاقه ندارم / جذب نمی شم
در زبان محاوره ای:
حسش نیست، حال نمی ده، نمی چسبه، باهاش ارتباط نمی گیرم
🔸 تعریف ها:
1. ( احساسی – منفی یا خنثی ) :
بیان عدم علاقه، هیجان یا ارتباط با چیزی یا کسی
... [مشاهده متن کامل]
مثال: I tried the new song, but I’m not feeling it.
آهنگ جدید رو امتحان کردم، ولی حسش نیست / حال نمی ده
2. ( اجتماعی – رفتاری ) :
بیان عدم تمایل به شرکت در فعالیت یا تعامل با دیگران
مثال: Everyone’s going out tonight, but I’m not feeling it.
همه امشب می رن بیرون، ولی من حسش نیست / حالشو ندارم
3. ( رمانتیک – ضمنی ) :
بیان عدم کشش یا علاقه ی عاطفی نسبت به فردی
مثال: I like him, but I’m just not feeling it.
ازش خوشم میاد، ولی یه جوریه / اون حسه نیست
🔸 مترادف ها:
not into it – uninterested – indifferent – not vibing – not in the mood
حسش نیست / حال نمی کنم / علاقه ندارم / جذب نمی شم
در زبان محاوره ای:
حسش نیست، حال نمی ده، نمی چسبه، باهاش ارتباط نمی گیرم
🔸 تعریف ها:
1. ( احساسی – منفی یا خنثی ) :
بیان عدم علاقه، هیجان یا ارتباط با چیزی یا کسی
... [مشاهده متن کامل]
مثال: I tried the new song, but I’m not feeling it.
آهنگ جدید رو امتحان کردم، ولی حسش نیست / حال نمی ده
2. ( اجتماعی – رفتاری ) :
بیان عدم تمایل به شرکت در فعالیت یا تعامل با دیگران
مثال: Everyone’s going out tonight, but I’m not feeling it.
همه امشب می رن بیرون، ولی من حسش نیست / حالشو ندارم
3. ( رمانتیک – ضمنی ) :
بیان عدم کشش یا علاقه ی عاطفی نسبت به فردی
مثال: I like him, but I’m just not feeling it.
ازش خوشم میاد، ولی یه جوریه / اون حسه نیست
🔸 مترادف ها: