not bother

پیشنهاد کاربران

☆ Not bother to do something
زحمت انجام کاری را به خود ندادن
Ex. John was so lazy that he couldn't even bother to change his clothes.
جان آنقدر تنبل بود که حتی زحمت عوض کردن لباسش را به خودش نمی داد.
تمایل به انجام کاری نداشتن
به خود زحمت ندادن برای کاری
برای مثال: آلن به خودش زحمت نداد برود و برای خانه نان بخرد! ( یعنی آلن تمایلی به نان خریدن نداشته )