nostalgic

/nɒˈstældʒɪk//nɒˈstældʒɪk/

معنی: دلتنگ
معانی دیگر: غریب

جمله های نمونه

1. he is very nostalgic for his parents
او خیلی دلش برای پدر و مادرش تنگ شده است.

2. He made a nostalgic return visit to Germany.
[ترجمه گوگل]او یک سفر نوستالژیک به آلمان داشت
[ترجمه ترگمان]او برای بازگشت به آلمان احساس دلتنگی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Although we still depict nostalgic snow scenes on Christmas cards, winters are now very much warmer.
[ترجمه گوگل]اگرچه ما هنوز صحنه های نوستالژیک برفی را روی کارت های کریسمس به تصویر می کشیم، زمستان ها اکنون بسیار گرم تر است
[ترجمه ترگمان]اگرچه ما هنوز صحنه های برفی را در کارت های کریسمس به تصویر می کشیم، اما در حال حاضر بسیار گرم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The overall tone of the book is gently nostalgic.
[ترجمه گوگل]لحن کلی کتاب به آرامی نوستالژیک است
[ترجمه ترگمان]لحن کلی این کتاب به آرامی احساس دلتنگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The film provided an evening of nostalgic viewing.
[ترجمه گوگل]این فیلم شبی پر از نوستالژیک را فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک شب برای دیدن دل تنگ کننده را فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many people were nostalgic for the good old days.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم نوستالژیک روزهای خوب گذشته بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم برای روزه ای خوش قدیم دل تنگ بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I get very nostalgic when I watch these old musicals on TV.
[ترجمه گوگل]وقتی این موزیکال های قدیمی را از تلویزیون تماشا می کنم بسیار دلتنگ می شوم
[ترجمه ترگمان]احساس دلتنگی می کنم وقتی این musicals قدیمی رو توی تلویزیون می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I feel quite nostalgic for the place where I grew up.
[ترجمه گوگل]من نسبت به جایی که در آن بزرگ شده ام کاملاً نوستالژیک می کنم
[ترجمه ترگمان]دلم برای جایی که بزرگ شدم احساس غربت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Somehow the place even smelt wonderfully nostalgic.
[ترجمه گوگل]به نوعی این مکان حتی بوی نوستالژیک فوق العاده ای می داد
[ترجمه ترگمان]به هر حال مکان حتی بوی غربت هم می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The book takes a nostalgic look at the golden age of the railway.
[ترجمه گوگل]کتاب نگاهی نوستالژیک به دوران طلایی راه آهن دارد
[ترجمه ترگمان]این کتاب به سن طلایی خط آهن نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We'll take a nostalgic look at the musical hits of the '60s.
[ترجمه گوگل]نگاهی نوستالژیک به موفقیت های موسیقی دهه 60 خواهیم داشت
[ترجمه ترگمان]ما یه نگاهی به موسیقی دهه ۶۰ خواهیم انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So abroad's always a bit nostalgic for us.
[ترجمه گوگل]بنابراین خارج از کشور همیشه برای ما کمی نوستالژیک است
[ترجمه ترگمان]بنابراین در خارج از کشور برای ما کمی دلتنگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ed: Do you have a nostalgic memory of your childhood home to pass on?
[ترجمه گوگل]اد: آیا خاطره ای نوستالژیک از خانه دوران کودکی خود دارید که باید آن را منتقل کنید؟
[ترجمه ترگمان]اد: شما خاطره دلتنگی از خانه دوران کودکی خود را دارید که از آن گذر کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This nostalgic retread was, like revenge, a dish best eaten cold.
[ترجمه گوگل]این نوستالژیک، مانند انتقام، غذایی بود که بهتر است سرد خورده شود
[ترجمه ترگمان]دل تنگ کننده بود، مثل انتقام، غذایی که بهترین غذا را خورده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلتنگ (صفت)
lone, depressed, down, sad, low-spirited, nostalgic, homesick, heavy-hearted, saturnine

انگلیسی به انگلیسی

• full of nostalgia, yearning for the past, sentimental
if you feel nostalgic, you think affectionately about experiences you have had in the past.

پیشنهاد کاربران

۱. حسرت آور. حسرت بار ۲. دستخوش حسرت گذشته ۳. دچار غم غربت
مثال:
he remained nostalgic about the good old days
حسرت امیز
در حسرت گذشته …
sentimental, emotional, homesick, longing, maudlin, regretful, wistful
حس دلتنگی ایام گذشته، یادآور خاطرات گذشته، یادآور یا بازگو کننده ایام و خاطرات پیشین و گذشته
تداعی کننده ی خاطرات گذشته
حس دلتنگی ایام گذشته
می توان از واژه: " تاسیان یا تاسه" بهره گرفت!
خاطره باز
When you miss someone or something you feel nostalgic.
خوش یاد حسّانه
( این ترکیب را خودم ساخته ام و منطبق بر تعریفی است که در فرهنگ میریام وبستر آمده )
تداعی کننده خاطرات . . .
تداعی کننده روزهای گذشته
یادآور. . . ( چیزی )
تداعی کننده ی ( چیزی )
کسی که دلتنگه چیزیه
خاطره انگیز
صفت ( شخص/فرد ) :
- مبتلا به نوستالژی ( تجربه ی حسِ غم و اندوهِ توأم با حسرت ناشی از یادآوری فرد، مکان یا دوره ای در گذشته که با شادمانی و رضایت خاطر همراه بوده است ) .
- کتاب فرهنگ معاصر پویا: 1. حسرت آور، حسرت بار 2. دستخوش حسرت گذشته 3. دچار غم غربت
...
[مشاهده متن کامل]

اسم ( شخص/فرد ) :
1. در آرزو/اشتیاق/حسرتِ گذشته های خوب
2. دلتنگِ وطن یا محله پیشین - دلتنگِ دوری از خانواده، فردی خاص، مکان یا دوره ای خاطره انگیز ( غربت زده، مترادف homesick )

دلتنگی توأم با دلشادی از یادآوری شخص یا چیزی یا رویدادی
چیزهای خاطره انگیز
ایجاد کننده ی احساس دلتنگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس