normative

/ˈnɔːrmətɪv//ˈnɔːmətɪv/

معنی: اصلی، قانونی، اصولی، هنجاری، معیاری، قاعدهای
معانی دیگر: (دستور زبان) تجویزی، هنجارا، هنجارگرا، فرمایشی، وابسته به معیار و ضابطه، استاندی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: normatively (adv.), normativeness (n.)
• : تعریف: of, pertaining to, or prescribing a law, standard, or norm, esp. with regard to correctness in speaking, writing, or behavior.
مشابه: classic, customary, exemplary, prescriptive, standard

جمله های نمونه

1. normative grammar
دستور زبان هنجارگرا

2. A normative grammar of a language describes how its authors think the language should be spoken or written.
[ترجمه گوگل]گرامر هنجاری یک زبان توصیف می کند که چگونه نویسندگان آن فکر می کنند که زبان باید صحبت یا نوشته شود
[ترجمه ترگمان]یک دستور normative یک زبان توضیح می دهد که چگونه نویسندگان آن فکر می کنند که زبان باید حرف زده یا نوشته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Normative sexual behaviour in our society remains heterosexual.
[ترجمه نیوشا] رفتار عادی جنسی در جامعه ما گرویدن به جنس مخالف است
|
[ترجمه زارت] دگرجنسگرایانه
|
[ترجمه گوگل]رفتار جنسی هنجاری در جامعه ما دگرجنس گرا باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]رفتار جنسی هنجاری در جامعه ما همچنان دارای جنس مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They are normative because the assessment will depend inpart on the value judgements adopted by the assessor.
[ترجمه گوگل]آنها هنجاری هستند زیرا ارزیابی تا حدی به قضاوت های ارزشی اتخاذ شده توسط ارزیاب بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]آن ها هنجاری هستند زیرا ارزیابی به قضاوت ارزش اتخاذ شده توسط ارزیاب بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The biggest things in the normative order are institutions.
[ترجمه گوگل]بزرگترین چیزها در نظم هنجاری نهادها هستند
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین چیزها در نظم هنجاری موسسات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Normative positivism asserts what legal positivists deny, namely that there is a necessary connection between law and positive morality.
[ترجمه گوگل]پوزیتیویسم هنجاری آنچه را که پوزیتیویست های حقوقی انکار می کنند، تایید می کند، یعنی ارتباط ضروری بین قانون و اخلاق مثبت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اثبات گرایی حقوقی ادعا می کند که positivists قانونی چه چیزی را انکار می کند، یعنی ارتباط لازم بین قانون و اخلاق مثبت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At very best, any particular religion can be normative or valid only for those who happen to subscribe to it.
[ترجمه گوگل]در بهترین حالت، هر دین خاصی می تواند هنجاری یا معتبر باشد فقط برای کسانی که اتفاقاً آن را قبول دارند
[ترجمه ترگمان]در بهترین حالت، هر مذهب خاص می تواند تنها برای کسانی که در آن ثبت نام می کنند، هنجاری یا معتبر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Summary 1 Welfare economics deals with normative issues or value judgements.
[ترجمه گوگل]خلاصه 1 اقتصاد رفاه به مسائل هنجاری یا قضاوت های ارزشی می پردازد
[ترجمه ترگمان]خلاصه ۱ اقتصاد رفاهی با مسایل هنجاری یا قضاوت ارزشی سر و کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The active influential citizen described ill normative political theory is not excused from the obligations of the subject.
[ترجمه گوگل]شهروند بانفوذ فعال که نظریه سیاسی هنجاری بدی را توصیف می کند، از تعهدات موضوع معاف نیست
[ترجمه ترگمان]یک شهروند با نفوذ فعال که نظریه سیاسی هنجاری را تشریح می کند، از تعهدات این موضوع معاف نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Social capacities are normative or prescriptive, in that they include responsibilities for whose discharge the actor can be praised or criticized.
[ترجمه گوگل]ظرفیت‌های اجتماعی هنجاری یا تجویزی هستند، به این معنا که شامل مسئولیت‌هایی می‌شوند که برای انجام آن‌ها بازیگر می‌تواند مورد ستایش یا انتقاد قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]ظرفیت های اجتماعی، هنجاری یا تجویزی هستند، که در آن شامل مسئولیت هایی می باشد که مسیول تخلیه آن ها می تواند مورد تمجید قرار گیرد یا مورد انتقاد قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Of themselves, of course, the rules are normative, and their validity is thus unaffected by issues of fact.
[ترجمه گوگل]البته قواعد به خودی خود هنجاری هستند و اعتبار آنها تحت تأثیر مسائل واقعی قرار نمی گیرد
[ترجمه ترگمان]البته، قوانین هنجاری هستند و اعتبار آن ها تحت تاثیر مسایل حقیقت قرار نمی گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Normative theory specifies how things in society ought to be, given a desired set of outcomes and philosophical position.
[ترجمه گوگل]نظریه هنجاری مشخص می کند که با توجه به مجموعه ای مطلوب از نتایج و موقعیت فلسفی، اشیا در جامعه چگونه باید باشند
[ترجمه ترگمان]با توجه به یک مجموعه مطلوب از پیامدها و موقعیت فلسفی، نظریه هنجاری این مساله را مشخص می کند که چگونه چیزها در جامعه باید باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They had dealt with the normative dilemma: should they stay at home or not after the child was born?
[ترجمه گوگل]آنها با این معضل هنجاری برخورد کرده بودند که آیا بعد از تولد بچه باید در خانه بمانند یا نه؟
[ترجمه ترگمان]آن ها با معضل هنجاری مواجه شده بودند: آیا آن ها باید در خانه بمانند یا نه بعد از تولد کودک؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Using measures which explain variations in utilisation in normative formulas is to confuse what is with what ought to be.
[ترجمه گوگل]استفاده از معیارهایی که تغییرات استفاده را در فرمول‌های هنجاری توضیح می‌دهند، باعث اشتباه گرفتن آنچه هست با آنچه باید باشد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از معیارهایی که تغییرات در استفاده از فرمول های هنجاری را توضیح می دهند، اشتباه کردن آن چیزی است که باید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

قانونی (صفت)
valid, rightful, lawful, standard, canonical, legal, juridical, legitimate, statutory, forensic, normative, licit

اصولی (صفت)
material, doctrinaire, principled, normative, systematic

هنجاری (صفت)
normative

معیاری (صفت)
normative

قاعده ای (صفت)
normative

تخصصی

[حسابداری] دستوری
[آمار] هنجارین

انگلیسی به انگلیسی

• standard, normal
normative means making or stating rules of behaviour or standards to be followed.

پیشنهاد کاربران

هنجارین
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : norm / normalize
✅️ اسم ( noun ) : norm / normality / normalization / normalcy
✅️ صفت ( adjective ) : normal / normative
✅️ قید ( adverb ) : normally / normatively
هنجارمند
هنجاری
کلاسیک و تجویزی
ضابطه مند، قانونمند
normative ( روان شناسی )
واژه مصوب: هنجاری
تعریف: مربوط به هنجار
بهنجار

بپرس