normalize

/ˈnɔːrməˌlaɪz//ˈnɔːməlaɪz/

معنی: طبیعی کردن، هنجار کردن، بصورت عادی و معمولی در اوردن، تحت قانون و قاعده در اوردن
معانی دیگر: عادی کردن یا شدن، هنجاریدن، هنجار کردن یا شدن، بهنجار کردن یا شدن، معیار کردن یا شدن، تحت قاعده در آمدن یا در آوردن، (فلز کاری - به ویژه پولاد سازی) نرمالیزه کردن، (با حرارت دادن) هم ساخت کردن، یکدست کردن (فلز از راه حرارت دادن و سرد کردن)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: normalizes, normalizing, normalized
• : تعریف: to cause to conform to or return to a normal state.

- The reestablishment of trade between the two countries helped normalize their relations after the war.
[ترجمه گوگل] برقراری مجدد تجارت بین دو کشور به عادی سازی روابط آنها پس از جنگ کمک کرد
[ترجمه ترگمان] اعاده تجارت میان دو کشور به عادی سازی روابط خود پس از جنگ کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: normalization (n.)
• : تعریف: to return to or reach a normal state.

- The scene of the accident has been cleared and the traffic flow has normalized.
[ترجمه گوگل] محل حادثه پاکسازی و تردد در آن عادی شده است
[ترجمه ترگمان] صحنه تصادف پاک شده است و جریان ترافیک نرمال شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the two countries are trying to normalize relations with each other
دو کشور می کوشند روابط خود با یکدیگر را به صورت عادی در بیاورند.

2. Meditation tends to lower or normalize blood pressure.
[ترجمه گوگل]مدیتیشن تمایل به کاهش یا عادی سازی فشار خون دارد
[ترجمه ترگمان]مدیتیشن به کاهش فشار خون کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Research psychologists normalize the results of their studies by comparing their subjects' behaviour with that of the general public.
[ترجمه گوگل]روانشناسان پژوهشی نتایج مطالعات خود را با مقایسه رفتار آزمودنی های خود با رفتار عموم مردم عادی می کنند
[ترجمه ترگمان]روان شناسان تحقیق نتایج مطالعات خود را با مقایسه رفتار سوژه های خود با جامعه عمومی نرمال می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The two countries agreed to normalize relations .
[ترجمه گوگل]دو کشور برای عادی سازی روابط به توافق رسیدند
[ترجمه ترگمان]دو کشور توافق کردند تا روابط را نرمال کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some people do lose weight when they normalize their eating, but not everyone.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد زمانی که غذا خوردن خود را عادی می کنند وزن خود را کاهش می دهند، اما نه همه
[ترجمه ترگمان]برخی افراد وقتی غذا خوردن را عادی می کنند وزن خود را از دست می دهند، اما نه همه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How to normalize the descriptions of authorized photo-offset books is discussed based on an analysis of its current status and problems.
[ترجمه گوگل]نحوه عادی سازی توضیحات کتاب های مجاز عکس افست بر اساس تجزیه و تحلیل وضعیت فعلی و مشکلات آن بحث شده است
[ترجمه ترگمان]چگونگی نرمالیزه کردن توصیفات کتاب های نمره دهی مجاز براساس تحلیل وضعیت و مشکلات فعلی آن مورد بحث قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At first utilized the SOT to normalize the multiwavelet coefficients in high frequency band and removed the signal-dependence of the speckle noise.
[ترجمه گوگل]در ابتدا از SOT برای عادی سازی ضرایب چند موجی در باند فرکانس بالا استفاده کرد و وابستگی سیگنال نویز لکه ای را حذف کرد
[ترجمه ترگمان]در ابتدا از the برای نرمال کردن ضرایب multiwavelet در باند فرکانس بالا استفاده شد و وابستگی سیگنال به نویز اسپکل را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Only unit quaternions represent rotations, so normalize your quaternions if you have to.
[ترجمه گوگل]فقط کواترنیون های واحد نشان دهنده چرخش هستند، بنابراین در صورت لزوم، کواترنیون های خود را عادی کنید
[ترجمه ترگمان]تنها واحد quaternions، تصویر مکعب، تعویض your است، پس اگر مجبور باشید، quaternions را به صورت طبیعی در بیاورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Retinol is known to normalize the as it helps the skin stay soft, smooth and plump.
[ترجمه گوگل]رتینول به عنوان نرمال کننده شناخته شده است زیرا به پوست کمک می کند نرم، صاف و چاق بماند
[ترجمه ترگمان]Retinol برای عادی کردن پوست شناخته می شود چون به پوست کمک می کند نرم، صاف و نرم باقی بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Meanwhile we must normalize the market outside stock exchange and transaction outside market, second-board market, first-board market work together to support the sound development of venture capital.
[ترجمه گوگل]در همین حال، ما باید بازار خارج از بورس اوراق بهادار را عادی کنیم و معاملات خارج از بازار، بازار تابلوی دوم، بازار تابلوی اول با هم کار کنند تا از توسعه سالم سرمایه گذاری خطرپذیر حمایت کنند
[ترجمه ترگمان]در عین حال، ما باید بازار را در خارج از بازار بورس و معاملات خارج از بازار، بازار دست دوم، اولین بازار بورد برای پشتیبانی از توسعه صدا سرمایه مخاطره آمیز باز کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Normalize check box determines whether the times are shown relative to the start of the log (normalized) or in absolute time (unnormalized).
[ترجمه گوگل]چک باکس Normalize تعیین می کند که آیا زمان ها نسبت به شروع گزارش (نرمال شده) یا در زمان مطلق (غیر عادی) نشان داده می شوند
[ترجمه ترگمان]دیالوگ باکس Normalize مشخص می کند که آیا زمان نسبت به آغاز ثبت (نرمال شده)یا در زمان مطلق (unnormalized نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Scrub: Reprocessing packets to normalize and defragment them.
[ترجمه گوگل]Scrub: پردازش مجدد بسته ها برای عادی سازی و یکپارچه سازی آنها
[ترجمه ترگمان]Scrub: بسته های Reprocessing برای عادی کردن و defragment کردن آن ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Includes fade-in, fade-out, volume normalize, band pass, chorus, flanger, echo and speed.
[ترجمه گوگل]شامل fade-in، fade-out، volume normalize، band pass، chorus، flanger، echo و speed است
[ترجمه ترگمان]شامل محو شدن، محو شدن، تبدیل تدریجی حجم، گذر باند، همسرایی، طنین و سرعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. By following stipulations in the OpenID Authentication Specification Version 0,[sentence dictionary] OpenID RPs are able to decode (or "normalize") an identifier to figure out how to authenticate a user.
[ترجمه گوگل]با پیروی از مقررات در نسخه 0 مشخصات احراز هویت OpenID، [فرهنگ جملات] RP های OpenID می توانند یک شناسه را رمزگشایی کنند (یا "عادی" کنند) تا نحوه احراز هویت کاربر را بفهمند
[ترجمه ترگمان]با پیروی از شرط های زیر در نسخه تایید هویت OpenID نسخه ۰، [ واژه نامه [ جمله ] OpenID RPs قادر به رمزگشایی (یا \"عادی کردن\")یک شناسه برای تعیین چگونگی تایید هویت یک کاربر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There may be some deep-seated emotional reason which has to be dealt with before your eating habits normalize.
[ترجمه گوگل]ممکن است دلایل عاطفی عمیقی وجود داشته باشد که باید قبل از عادی شدن عادات غذایی با آن مقابله کرد
[ترجمه ترگمان]ممکن است یک دلیل عاطفی عمیق وجود داشته باشد که باید قبل از عادی شدن عادات غذایی تان انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طبیعی کردن (فعل)
normalize

هنجار کردن (فعل)
normalize

بصورت عادی و معمولی در اوردن (فعل)
normalize

تحت قانون و قاعده در اوردن (فعل)
normalize

تخصصی

[شیمی] بهنجار کردن
[برق و الکترونیک] بهنجار سازی ( نرمالیزه کردن ) ضرب کردن تمام کمیتها در مقداری ثابت به طوی که در محدوده کار کامپیوتر یا محدوده ی مقیاس بندی نمودار قرار گیرند.
[ریاضیات] بهنجار کردن، هنجاری کردن، به دست آوردن بردار یکه، به بردار یکه تبدیل کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make normal, make acceptable, standardize (also normalise)
when one country or group normalizes relations with another country or group or when they normalize a situation, they make their relations or the situation normal again after a period of tension or conflict.

پیشنهاد کاربران

عادی ساختن. عادی شدن.
مثال:
The two countries are trying to normalize relations with each other.
دو کشور دارند تلاش می کنند که روابط خودشان را با یکدیگر عادی کنند.
جا انداختن
۱ - [آمار] استانداردسازی؛ نرمال سازی؛ نرمال سازی داده ها روشی برای یکنواخت کردن بازه مقادیر مربوط به متغیرهای مختلف پژوهش است و به بی مقیاس سازی داده ها نیز معروف است. اگر واحد سنجش متغیرهای موردمطالعه متنوع باشد با استفاده از روش های نرمال سازی می توان داده ها را بی مقیاس کرد ( لینک زیر ) .
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - [روان شناسی، جامعه شناسی] هنجاریابی؛ بررسی قابلیت کاربرد تکنیک، روی کرد، روش، یا مدل درمانی در فرد یا جامعه ی معین
۳ - [متالورژی] نرمال کردن؛ نرمالیزه کردن؛ همگن سازی و ریزدانه کردن دانه ها ( مجموعه ای از واحدهای بلوری ) برای بهبود خواص مکانیکی در بعضی مواد مانند فولاد.
۴ - [ارتباطات] عادی سازی؛ برگرداندن رابط به وضعیت عادی و بدون تنش

منابع• https://parsmodir.com/mcdm/normalization.php
میانجی گری کردن، عادی سازی روابط
میانجیگری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : norm / normalize
✅️ اسم ( noun ) : norm / normality / normalization / normalcy
✅️ صفت ( adjective ) : normal / normative
✅️ قید ( adverb ) : normally / normatively
هنجاراندن چیزی.
هنجاریدن.
بِهنجار ساختن، بِهنجارسازی
Normal
نرمال/عادی
Normalize
عادییدن، نرمالیدن
Normalization
عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )

هنجارسازی - عادی سازی
normalize ( verb ) = به حالت عادی در آوردن، عادی کردن، به حالت طبیعی برگرداندن، متعادل کردن، عادی ساختن، تحت قانون و قاعده در آوردن، عادی سازی روابط ، قاعده مند کردن، معیار سنجی کردن
معانی دیگر::::::::{قانونی کردن، مشروعیت دادن، مجوز قانونی دادن ( ( چیزی که قبلا غیرقانونی بود ) توسط قانون مجاز شود ) }، {میزان کردن، سازگار کردن، وفق دادن، انطباق دادن، تطبیق دادن ( برای تغییر ، به ویژه به منظور تناسب بهتر با یک هدف یا شرایط خاص ) }، {رده بندی کردن، دسته بندی کردن، استاندارد کردن ( برای بررسی یا نشان دادن کسی یا چیزی به روشی متعارف ، فرمولی و بسیار ساده ) }، {جامعیت بخشیدن، عمومیت بخشیدن، همگانی کردن، جهانی کردن ( جهانی سازی ، سازگار ی یا مشترک بودن در همه موارد ) }
...
[مشاهده متن کامل]

Definition = برای بازگشت به وضعیت عادی یا معمول/اگر اطلاعات را نرمالایز کنید ، یعنی مجموعه کوچکی از اطلاعات را با مجموعه ای که مقادیر طبیعی را نشان می دهد مقایسه می کنید/
exmaples :
1 - Relations between the two countries are gradually normalizing.
روابط دو کشور به تدریج در حال عادی شدن است.
2 - They claim that the new drug normalizes blood pressure.
آنها ادعا می کنند که داروی جدید فشار خون را متعادل می کند.
3 - Research psychologists normalize the results of their studies by comparing their subjects' behaviour with that of the general public.
روانشناسان محقق با مقایسه رفتار افراد به وسیله عمومیت جامعه، نتایج مطالعات خود را معیارسنجی ( دسته بندی ) می کنند.

عادی سازی، قاعده مندسازی
ساده کردن، ساده سازی کردن، تحت قانون و قاعده در آوردن، بصورت عادی و معمولی در آوردن
متعادل سازی کردن
همسنگ کردن
همتراز کردن

متغیر را قابل فهم ساختن. مثلا تبدیل به متغیری بدون بعد در دامنه بین صفر و یک.
بدینگونه فهم و مقایسه متغیر آسان می شود.
همپایه سازی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس