normalization

/ˌnɔːrmələˈzeɪʃn̩//ˌnɔːməlaɪˈzeɪʃn̩/

معنی: هنجارسازی
معانی دیگر: عادی شدن

جمله های نمونه

1. The visIt ' signalled the normalization of relations between the two countries.
[ترجمه گوگل]این سفر نشانه عادی سازی روابط دو کشور بود
[ترجمه ترگمان]The به عادی سازی روابط بین دو کشور اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The visit signalled the normalization of relations between the two countries.
[ترجمه گوگل]این سفر نشانه عادی سازی روابط دو کشور بود
[ترجمه ترگمان]این دیدار از عادی سازی روابط بین دو کشور خبر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In addition, sustained normalization of uric acid levels does not produce improvement in renal function.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نرمال شدن مداوم سطح اسید اوریک باعث بهبود عملکرد کلیه نمی شود
[ترجمه ترگمان]به علاوه، نرمال سازی پایدار سطوح اسید اوره، بهبود عملکرد کلیه را ایجاد نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Although Qian was noncommittal about early normalization of bilateral relations, the meeting itself was unprecedented, and a landmark.
[ترجمه گوگل]اگرچه کیان نسبت به عادی سازی زودهنگام روابط دوجانبه متعهد نبود، خود این دیدار بی سابقه و نقطه عطفی بود
[ترجمه ترگمان]با این که چین در مورد نرمال سازی اولیه روابط دو جانبه صادق نبود، اما این نشست بی سابقه بود و یک نقطه عطف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It returned attention to China and skillfully negotiated normalization without abandoning Taiwan.
[ترجمه گوگل]این کشور توجه را به چین بازگرداند و بدون رها کردن تایوان، به طرز ماهرانه‌ای برای عادی‌سازی مذاکره کرد
[ترجمه ترگمان]آن به چین توجه کرد و با مهارت کامل برای عادی سازی روابط بدون ترک کردن تایوان به مذاکره پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Isothermal normalization can improve or eliminate the banded structure and duplex grain structure in forging blanks.
[ترجمه گوگل]نرمالیزاسیون ایزوترمال می تواند ساختار نواری و ساختار دانه دوبلکس را در بلانک های آهنگری بهبود یا حذف کند
[ترجمه ترگمان]نرمال سازی Isothermal می تواند ساختار بندی شده و ساختار مختلف دانه را در تولید جاه ای خالی بهبود بخشد یا حذف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This paper firstly introduces the theory of normalization and denormalization in logical design of database.
[ترجمه گوگل]این مقاله ابتدا تئوری عادی سازی و غیرعادی سازی را در طراحی منطقی پایگاه داده معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله ابتدا نظریه نرمال سازی و denormalization را در طراحی منطقی پایگاه داده معرفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In an OCR (Optical Character Recognition) system, character normalization is a crucial step to eliminate variations in character size or position.
[ترجمه گوگل]در یک سیستم OCR (تشخیص کاراکتر نوری)، عادی سازی کاراکتر یک گام مهم برای حذف تغییرات در اندازه یا موقعیت کاراکتر است
[ترجمه ترگمان]در یک سیستم OCR (تشخیص مشخصات نوری)، نرمال سازی کاراکتر یک گام مهم برای حذف تغییرات در اندازه و یا موقعیت کاراکتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The United States and China had declared their normalization of diplomatic relations.
[ترجمه گوگل]آمریکا و چین عادی سازی روابط دیپلماتیک خود را اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده و چین عادی سازی روابط دیپلماتیک را اعلام کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some practical measures for parameter setting, data normalization, optimum number of interface layer neurons and generalization of index classification during system modeling have been given.
[ترجمه گوگل]برخی اقدامات عملی برای تنظیم پارامتر، نرمال سازی داده ها، تعداد بهینه نورون های لایه رابط و تعمیم طبقه بندی شاخص در طول مدل سازی سیستم داده شده است
[ترجمه ترگمان]برخی از معیارهای عملی برای تعیین پارامتر، نرمال سازی داده ها، تعداد بهینه نورون ها لایه واسط و تعمیم طبقه بندی شاخص در طول مدل سازی سیستم ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Normalization is typically more expensive that normal rescaling; avoid it if possible.
[ترجمه گوگل]عادی سازی معمولاً گران تر از مقیاس بندی مجدد معمولی است در صورت امکان از آن اجتناب کنید
[ترجمه ترگمان]Normalization معمولا گران تر از rescaling معمولی است؛ در صورت امکان از آن اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At the same time, it shows the normalization arithmetic and concrete process to get the global mode.
[ترجمه گوگل]در همان زمان، روند عادی سازی حسابی و بتن را برای دریافت حالت جهانی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]در عین حال، فرآیند نرمال سازی و فرآیند بتون را برای رسیدن به حالت جهانی نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Responsible for log curve splicing, editing, depth shifting, normalization and log curve process, such as environment correction.
[ترجمه گوگل]مسئول اتصال منحنی ورود به سیستم، ویرایش، تغییر عمق، عادی سازی و فرآیند منحنی ورود به سیستم، مانند اصلاح محیط
[ترجمه ترگمان]برای پیرایش منحنی log، ویرایش، تغییر عمق، نرمال سازی و فرآیند منحنی log، مانند اصلاح محیط، مسیول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To improve the scientism and normalization of real estate appraisal, this peper, using economic principle, analyse the real estate appraisal system of our county and its relating policy.
[ترجمه گوگل]برای بهبود علم و عادی سازی ارزیابی املاک، این مقاله با استفاده از اصل اقتصادی، سیستم ارزیابی املاک و مستغلات شهرستان ما و خط مشی مربوط به آن را تحلیل می کند
[ترجمه ترگمان]برای بهبود scientism و normalization ارزیابی املاک و مستغلات، این peper، با استفاده از اصول اقتصادی، سیستم ارزیابی املاک و مستغلات کشور و سیاست مربوط به آن را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هنجارسازی (اسم)
normalization

تخصصی

[شیمی] بهنجارش
[برق و الکترونیک] نرمالیزه کردن، بهنجار سازی
[ریاضیات] نرمال سازی
[پلیمر] نرمال کردن، بهنجار کردن

انگلیسی به انگلیسی

• act of making normal; process of establishing normal diplomatic relations between two countries (also normalisation)

پیشنهاد کاربران

عادی سازی ( اسم ) : فرآیندی که شرایط زندگی افراد دارای معلولیت ذهنی را تا حد امکان مشابه با افراد غیر معلول می نماید.
هنجارش
𐬵𐬀𐬥𐬘𐬁𐬭𐬆𐬱
عادی سازی
مثال:
The visit signaled the normalization of relations between the two countries.
این دیدار عادی سازی روابط بین دو کشور را نشان داد.
میانجیگری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : norm / normalize
✅️ اسم ( noun ) : norm / normality / normalization / normalcy
✅️ صفت ( adjective ) : normal / normative
✅️ قید ( adverb ) : normally / normatively
به هنجار ساختن
عرفی سازی
همسان سازی ، یکسان سازی
Normal
نرمال/عادی
Normalize
عادییدن، نرمالیدن
Normalization
عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )
منظم سازی
normalization ( noun ) =عادی سازی
معانی دیگر:::::متعارف سازی، استانداراد سازی، قانونمندسازی، منظم سازی، ثبات بخشی
مثال :
1 - the new treaty lead to a normalization of relations between the two countries.
...
[مشاهده متن کامل]

معاهده ( پیمان ) جدید منجر به عادی سازی روابط دو کشور می شود.
2 - He stressed that normalization in the region is not possible without a settlement of the dispute.
وی تأکید کرد که عادی سازی ( ثبات بخشی ) منطقه بدون حل و فصل اختلاف ممکن نیست.

در فیزیک و کوانتوم: بهنجار کردن
بازگشت به حالت عادی
عادی سازی
همپایه سازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس