اسم ( noun )
• (1) تعریف: a model or standard, esp. one that is generally accepted or followed.
• مترادف: criterion, standard, usual
• مشابه: average, canon, custom, gauge, mark, model, par, touchstone, yardstick
• مترادف: criterion, standard, usual
• مشابه: average, canon, custom, gauge, mark, model, par, touchstone, yardstick
- Society often dealt severely with people whose behavior was considered outside the norm.
[ترجمه مظلومی] جامعه با افرادی که رفتار خارج از عرف داشتند به شدت برخورد می کرد.|
[ترجمه گوگل] جامعه اغلب با افرادی که رفتارشان خارج از هنجار تلقی می شد به شدت برخورد می کرد[ترجمه ترگمان] جامعه اغلب با افرادی برخورد می کرد که رفتارشان در خارج از هنجار مطرح شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an average or average range as measured across a large group.
• مترادف: average, par, standard
• مشابه: example, paradigm, precedent, prototype, rule
• مترادف: average, par, standard
• مشابه: example, paradigm, precedent, prototype, rule
- Seven children in an urban family is outside the norm.
[ترجمه گوگل] هفت فرزند در یک خانواده شهری خارج از عرف است
[ترجمه ترگمان] هفت کودک در یک خانواده شهری خارج از هنجار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هفت کودک در یک خانواده شهری خارج از هنجار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your child scored within the norm for fourth grade reading.
[ترجمه گوگل] فرزند شما برای خواندن کلاس چهارم نمره ای در حد نرمال کسب کرد
[ترجمه ترگمان] کودک شما در کلاس چهارم برای خواندن کلاس چهارم امتیاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کودک شما در کلاس چهارم برای خواندن کلاس چهارم امتیاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید