nonentity

/naˈnentəti//nɒˈnentɪti/

معنی: عدم، چیز غیر موجود، چیز وهمی و خیالی
معانی دیگر: (چیزی که فقط در فکر و تخیل وجود دارد) خیال، توهم، وهم، نهازش، گمانش، آدم هیچ کاره، آدم بی کفایت، آدم به درد نخور، ناهستی، عدم وجود، نیستی، جیز وهمی و خیالی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: nonentities
(1) تعریف: someone or something that is insignificant, dull, undistinguished, or unimportant, esp. a person.
مترادف: cipher, nobody
متضاد: bigwig, celebrity, notable, somebody
مشابه: lightweight, mediocrity, nonperson, nothing, small potatoes, squirt, unperson

- His old acquaintances found it hard to believe that such a nonentity as he could rise to a position of leadership.
[ترجمه گوگل] آشنایان قدیمی او به سختی می‌توانستند باور کنند که چنین موجودی نمی‌تواند به مقام رهبری برسد
[ترجمه ترگمان] آشنایان قدیمش مشاهده این نکته را دشوار یافتند که او می تواند به مقامی برسد که بتواند رهبری آن را به عهده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the condition of being such a person or thing.
مترادف: nonexistence, nullity, oblivion
مشابه: nothingness, unimportance

- He was a famous bandleader who lapsed into nonentity.
[ترجمه گوگل] او یک رهبر گروه معروف بود که به بی‌حساب افتاد
[ترجمه ترگمان] او یک bandleader معروف بود که به صورت nonentity در آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something that does not exist, or exists only in the imagination.
مترادف: fantasy, figment, illusion, invention
متضاد: thing
مشابه: apparition, chimera, ghost, hallucination, maya, mirage, phantom, specter

جمله های نمونه

1. She was once a political nonentity, but has since won a formidable reputation as a determined campaigner.
[ترجمه گوگل]او زمانی یک فرد غیر سیاسی بود، اما از آن زمان به عنوان یک مبارز مصمم شهرت زیادی کسب کرده است
[ترجمه ترگمان]او زمانی یک فرد nonentity سیاسی بود، اما از آن زمان به عنوان یک مبارزه سرسخت در برابر مبارزه انتخاباتی شرکت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How could such a nonentity become chairman of the company?
[ترجمه گوگل]چگونه چنین غیر موجودی می تواند رئیس شرکت شود؟
[ترجمه ترگمان]چگونه چنین فردی می تواند به عنوان رئیس شرکت تبدیل شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was written off then as a political nonentity.
[ترجمه گوگل]او در آن زمان به عنوان یک غیر موجود سیاسی نوشته شد
[ترجمه ترگمان]او در آن هنگام به عنوان a سیاسی نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This collection of essays is saved from nonentity by the stature of the contributors.
[ترجمه گوگل]این مجموعه مقالات با قامت مشارکت کنندگان از بی هویتی نجات یافته است
[ترجمه ترگمان]این مجموعه از مقالات از لحاظ قد و قامت the از nonentity گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She treated him as a nonentity.
[ترجمه گوگل]او با او به عنوان یک موجود رفتار می کرد
[ترجمه ترگمان]با او به عنوان یک فرد ناشناس رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Chamberlain, she told him, was a nonentity.
[ترجمه گوگل]چمبرلین، او به او گفت، یک موجود نیست
[ترجمه ترگمان]او به او گفت: Chamberlain، a بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's famous in Europe, but a nonentity in the U. S.
[ترجمه گوگل]او در اروپا مشهور است، اما در ایالات متحده یک موجود نیست
[ترجمه ترگمان]در اروپا معروف است، اما در ایالات U کم تر nonentity اس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Oh, yes, the nonentity of a junior health minister.
[ترجمه گوگل]اوه، بله، عدم وجود یک وزیر بهداشت
[ترجمه ترگمان] اوه، بله، nonentity وزیر بهداشت سال سوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Modigliani would never have stayed with a nonentity.
[ترجمه گوگل]مودیلیانی هرگز با یک موجود نمی ماند
[ترجمه ترگمان]Modigliani هرگز با کسی که کسی را در آن جا به جا نخواهد گذاشت، نخواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Your customer nonentity, or your forum password mistake, or your accountnumberhave beenedtargeted by the managingperson.
[ترجمه گوگل]عدم وجود مشتری شما، یا اشتباه رمز عبور تالار گفتمان شما، یا شماره حساب شما توسط مدیر مورد هدف قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]مشتری شما، یا اشتباه کاربری شما، یا accountnumberhave beenedtargeted توسط the، بی ارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I spoke to some nonentity at the company who couldn't give me any information.
[ترجمه گوگل]من با برخی افراد غیرمستقیم در شرکت صحبت کردم که نتوانستند هیچ اطلاعاتی به من بدهند
[ترجمه ترگمان]من با کسی که هیچ اطلاعاتی به من نداده بود، با کسی که هیچ اطلاعاتی به من نداده بود، حرف زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. "Know" is an answer of affirmation, nonentity the slightest problem.
[ترجمه گوگل]"دانستن" یک پاسخ تایید است، عدم وجود کوچکترین مشکل
[ترجمه ترگمان]\"Know\" پاسخ تایید و کوچک ترین مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Instead, they should choose some harmless, plodding nonentity like Belgium's prime minister, Herman van Rompuy.
[ترجمه گوگل]در عوض، آن‌ها باید یک موجود بی‌آزار و بی‌آزار مانند نخست‌وزیر بلژیک، هرمان ون رومپوی را انتخاب کنند
[ترجمه ترگمان]درعوض، آن ها باید برخی از harmless بی خطر و plodding مانند نخست وزیر بلژیک، هرمان ون Rompuy را انتخاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is like Mr. Nonentity toting his Gujarati dictionary eVery abundancewITe.
[ترجمه گوگل]مثل این است که آقای Nonentity با فرهنگ لغت گجراتی خود به وفور همراه است
[ترجمه ترگمان]مثل این است که آقای nonentity فرهنگ Gujarati his را باخود برده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lao Tzu looks for actuality from nonentity, looks for movement from stillness, looks for mightiness from limpness. They are the authenticity content of life.
[ترجمه گوگل]لائوتسه به دنبال فعلیت از نیستی است، به دنبال حرکت از سکون، به دنبال قدرت از لنگی آنها محتوای اصالت زندگی هستند
[ترجمه ترگمان]تائو تائو با ظاهر شدن از nonentity، به دنبال حرکت از سکوت است، به دنبال mightiness از limpness آن ها اصالت و اصالت زندگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم (اسم)
loss, absence, lack, deficiency, shortage, naught, nullity, inexistence, want, inexistency, nihility, non-availability, nonentity

چیز غیر موجود (اسم)
nonentity

چیز وهمی و خیالی (اسم)
nonentity

انگلیسی به انگلیسی

• something imaginary; something non existent
if you refer to someone as a nonentity, you mean that they are not special or important in any way; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

شخص یا چیز بی اهمیت
شخص یا چیز بی خاصیت
توی بعضی جملات میشه " بی هویتی " معنیش کرد
خرزو خان
بیکاره. . . . هیچ

بپرس