ضمیر ( pronoun )
• (1) تعریف: no person or thing; not one.
• متضاد: all
• متضاد: all
- None of the cookies is left.
[ترجمه زکریا] نه شخص یا چیزی، نه یکی|
[ترجمه حمید رشیدی] کلوچه ای باقی نمانده.|
[ترجمه گوگل] هیچ یک از کوکی ها باقی نمانده است[ترجمه ترگمان] هیچ یک از آن ها باقی نمانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (used with a pl. verb) no persons or things; no one.
• متضاد: all, multitude
• متضاد: all, multitude
- Several tried but none succeeded.
[ترجمه امل خ] چندین تلاش کرد ولی هیچ موفق نشد|
[ترجمه حمید رشیدی] خیلی ها تلاش کردند اما کسی موفق نشد.|
[ترجمه گوگل] چندین بار تلاش کردند اما هیچ کدام موفق نشدند[ترجمه ترگمان] چند نفر سعی کردند اما موفق نشدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not any.
• متضاد: all
• متضاد: all
- Bad food is better than none.
[ترجمه کاربر] ۶ذای نامناسب از هیچی بهتر است|
[ترجمه حمید رشیدی] *کاچی بهتر از هیچی*. یا *کفش کهنه در بیابان نعمت است*.|
[ترجمه گوگل] غذای بد بهتر از هیچی است[ترجمه ترگمان] غذای نامناسب از هیچ کدام بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: no part.
• متضاد: entirety
• متضاد: entirety
- It's none of my business.
[ترجمه حمید رشیدی] به من مربوط نیست.|
[ترجمه گوگل] به من مربوط نیست[ترجمه ترگمان] به من مربوط نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in no way; not at all.
- They arrived none too soon.
[ترجمه خديجه] انها سروقت نرسیدن|
[ترجمه حمید رشیدی] خیلی دیر رسیدند.|
[ترجمه گوگل] آنها هیچکدام خیلی زود نرسیدند[ترجمه ترگمان] آن ها به زودی به آنجا رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید