nondescript

/ˈnɑːndəˈskrɪpt//ˈnɒndɪskrɪpt/

معنی: نا معین، وصف ناپذیر، غیرقابل طبقه بندی
معانی دیگر: (غیرقابل وصف یا رده بندی) رده ناپذیر، ناشناساندنی، بازگویه ناپذیر، بی ویژگی، نامشخص، بی هویت، بی بو و خاصیت، بی رنگ و آب، غیر قابل توجه، ناگیرا، پیش پا افتاده، معمولی، وازده، آدم معمولی یا بی بو و خاصیت، هیچ کاره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having no individual distinctiveness; lacking in notable features.
متضاد: characteristic, distinctive
مشابه: amorphous, common, commonplace, dull, ordinary, plain, unexceptional, usual

- It was just another night on the road in a nondescript hotel room.
[ترجمه گوگل] فقط یک شب دیگر در جاده در یک اتاق هتلی غیرقابل توصیف بود
[ترجمه ترگمان] فقط یک شب دیگر در جاده معمولی هتل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a nondescript person or thing.
مشابه: low profile, nonentity

جمله های نمونه

1. his nondescript clothes and battered hat
لباس های بنجل و کلاه قراضه ی او

2. a row of nondescript houses
یک ردیف خانه ی عاری از ویژگی

3. The meteorological bureau is in a nondescript building on the outskirts of town.
[ترجمه گوگل]اداره هواشناسی در یک ساختمان غیرقابل توصیف در حومه شهر است
[ترجمه ترگمان]اداره هواشناسی در یک ساختمان ویلایی در حومه شهر واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's such a nondescript you'd never notice him in a crowd.
[ترجمه گوگل]او آنقدر بی توصیف است که هرگز در میان جمعیت متوجه او نمی شوید
[ترجمه ترگمان]مثل اینکه تو هیچ وقت تو شلوغی بهش توجه نکرده بودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Europa House is one of those hundreds of nondescript buildings along the Bath Road.
[ترجمه گوگل]خانه اروپا یکی از آن صدها ساختمان غیرقابل توصیف در امتداد جاده حمام است
[ترجمه ترگمان]خانه Europa یکی از آن صدها ساختمان nondescript در امتداد جاده بث است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In its least specific form there is a nondescript clumsiness of gait.
[ترجمه گوگل]در کمترین شکل خاص آن، یک دست و پا چلفتی غیر توصیفی در راه رفتن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در یک شکل خاص، یک دست زمخت از راه رفتن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Diana cut a nondescript figure in her checked shirt, her sister's anorak, cords and wellington boots.
[ترجمه گوگل]دایانا در پیراهن چهارخانه‌اش، انارک خواهرش، بند ناف و چکمه‌های ولینگتون، چهره‌ای غیرقابل توصیف برید
[ترجمه ترگمان]دیانا اندام معمولی خود را در پیراهن checked، anorak، cords و چکمه های براقش را کوتاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He spent a few minutes making polite, nondescript conversation, then he proceeded to devote the remainder of the meal to Alyssia.
[ترجمه گوگل]او دقایقی را صرف گفت‌وگوی مودبانه و بدون شرح کرد، سپس باقیمانده غذا را به آلیسیا اختصاص داد
[ترجمه ترگمان]او چند دقیقه را صرف ساختن صحبت مودبانه و nondescript کرد، سپس بقیه غذا را به سمت (آلیسیا)معطوف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He would show the secret symmetries in a nondescript life.
[ترجمه گوگل]او تقارن های پنهانی را در یک زندگی غیرقابل توصیف نشان می داد
[ترجمه ترگمان]او راز secret را در زندگی معمولی خود نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Yet this nondescript clay pot endures. Leave it to Bonnie.
[ترجمه گوگل]با این حال، این دیگ سفالی غیر توصیفی دوام می آورد آن را به بانی بسپار
[ترجمه ترگمان]با این حال، این ظرف آشغال معمولی پایداری می کند بذارش به پیش بانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The detective drives a nondescript blue Ford, perfect for observing people unnoticed.
[ترجمه گوگل]کارآگاه یک فورد آبی غیرقابل توصیف را رانندگی می کند که برای مشاهده افراد بدون توجه مناسب است
[ترجمه ترگمان]کارآگاه یک فورد آبی معمولی را می راند، بی آن که کسی متوجه نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yet this nondescript clay pot endures.
[ترجمه گوگل]با این حال، این دیگ سفالی غیر توصیفی دوام می آورد
[ترجمه ترگمان]با این حال، این ظرف آشغال معمولی پایداری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This nondescript little gem across from Arizona Stadium has been languishing in relative obscurity for the last two years.
[ترجمه گوگل]این جواهر کوچک غیرقابل توصیف در مقابل استادیوم آریزونا در دو سال گذشته در گمنامی نسبی فرو رفته است
[ترجمه ترگمان]این جواهر فروشی کوچک که در سرتاسر استادیوم آریزونا به چشم می خورد، در دو سال گذشته در ابهام نسبی به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The group meets in a typically nondescript office complex full of small hi - tech start - up companies.
[ترجمه گوگل]این گروه در یک مجتمع اداری معمولاً غیر توصیفی پر از شرکت های کوچک تازه تاسیس با فناوری پیشرفته گرد هم می آیند
[ترجمه ترگمان]این گروه در یک مجتمع اداری معمولی پر از شرکت های تازه تاسیس با تکنولوژی بالا تشکیل جلسه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It rose from a single outlet in a nondescript Chicago suburb to become an American icon.
[ترجمه گوگل]از یک خروجی واحد در حومه شیکاگو که نامشخص بود، به نمادی از آمریکا تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]این شهر از یک خروجی واحد در حومه nondescript شیکاگو برای تبدیل شدن به یک نماد آمریکایی افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا معین (صفت)
indeterminate, unlimited, insecure, indefinite, changeful, nondescript, undetermined

وصف ناپذیر (صفت)
nondescript, indescribable

غیرقابل طبقه بندی (صفت)
nondescript

انگلیسی به انگلیسی

• nondescript person, mediocre person
plain, dull, having no extraordinary features
something that is nondescript is dull and uninteresting in appearance or design.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Lacking distinctive or interesting features, plain and unremarkable 🏢
🔍 مترادف: Ordinary
✅ مثال: The building was nondescript, blending in with all the others on the street.
معمولی، پیش پا افتاده، بی هویّت
انسان معمولی بدون ویژگی خاص و متمایز کننده
مجهول
در معنی صفت : غیر رسمی ( خارج از طبقه بندی ) ، بیهوده ، بی معنی ، فاقد ویژگی های شگفت انگیز
فاقد ویژگی متمایز کننده

بپرس