1. a noncommittal word that can be used for almost any feeling
واژه ی گنگی که می توان آن را تقریبا برای هرگونه احساسی به کار برد
2. her tone was friendly but noncommittal
لحن او دوستانه ولی پیمان گریزانه بود.
3. The ambassador was typically noncommittal when asked whether further sanctions would be introduced.
[ترجمه گوگل]زمانی که از سفیر پرسیده شد که آیا تحریم های بیشتری اعمال خواهد شد، معمولاً متعهد نبود
[ترجمه ترگمان]این سفیر معمولا زمانی که از وی سوال شد که آیا تحریم های بیشتری اعمال خواهند شد، باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Sylvia's face was noncommittal.
5. Mostly she lay silent, noncommittal and unemotional, until one day she broke into uncontrollable weeping.
[ترجمه گوگل]اکثراً ساکت، بی تعهد و بی احساس دراز کشیده بود، تا اینکه یک روز به گریه های غیرقابل کنترلی سرازیر شد
[ترجمه ترگمان]بیشتر ساکت و بی حرکت بود، تا یک روز به گریه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Although Qian was noncommittal about early normalization of bilateral relations, the meeting itself was unprecedented, and a landmark.
[ترجمه گوگل]اگرچه کیان نسبت به عادی سازی زودهنگام روابط دوجانبه متعهد نبود، خود این دیدار بی سابقه و نقطه عطفی بود
[ترجمه ترگمان]با این که چین در مورد نرمال سازی اولیه روابط دو جانبه صادق نبود، اما این نشست بی سابقه بود و یک نقطه عطف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. But noncommittal is what we're all about.
[ترجمه گوگل]اما عدم تعهد چیزی است که ما در مورد آن هستیم
[ترجمه ترگمان]اما این چیزی است که همه ما در موردش بحث می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The White House spokesman was noncommittal on this question.
[ترجمه گوگل]سخنگوی کاخ سفید نسبت به این سوال متعهد نبود
[ترجمه ترگمان]سخنگوی کاخ سفید در این مورد صادق نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Her boyfriend was noncommittal about their future together.
[ترجمه گوگل]دوست پسر او نسبت به آینده مشترکشان متعهد نبود
[ترجمه ترگمان]دوست پسرش رابطه مون رو با هم جدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The voice on the radio was suave and noncommittal.
[ترجمه گوگل]صدای رادیو آرام و غیر متعهد بود
[ترجمه ترگمان]صدایی که روی رادیو بود بی نقص و noncommittal بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He was rather noncommittal.
12. He was evasive and noncommittal.
13. 'Billy, I think it's your turn to wash the dishes,' said Jane. A noncommittal grunt was his only reply.
[ترجمه گوگل]جین گفت: بیلی، فکر می کنم نوبت توست که ظرف ها را بشوی یک غرغر غیرمتعهد تنها پاسخ او بود
[ترجمه ترگمان]جین گفت: بیلی، فکر کنم نوبت توئه که ظرف ها رو بشوری این تنها جواب او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I asked him if he approved of our plan, but he was noncommittal.
[ترجمه گوگل]از او پرسیدم که آیا طرح ما را تایید می کند، اما او متعهد نبود
[ترجمه ترگمان]از او پرسیدم که آیا نقشه ما را قبول کرده است یا نه، اما او رد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید