nonchalant

/ˌnɑːnʃəˈlɑːnt//ˈnɒnʃələnt/

معنی: لا ابالی، مسامحه کار، اهمال کار، بی علاقه، بی حال، سهل انگار
معانی دیگر: نامشتاق، ناخواستار، بی تفاوت، بی اعتنا، خونسرد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: nonchalantly (adv.)
• : تعریف: not showing excitement or anxiety; coolly confident, unflustered, or unworried;casually indifferent.
مترادف: casual, confident, cool, imperturbable, unconcerned, unruffled
متضاد: anxious
مشابه: blithe, breezy, careless, cavalier, devil-may-care, indifferent, insouciant, negligent, unflappable, unworried

- The first suspect was nervous and edgy, but the second was completely nonchalant.
[ترجمه تارا] مظنون اول عصبی و مضطرب بود ، در حالی که مظنون دوم کاملا خونسرد بود.
|
[ترجمه گوگل] مظنون اول عصبی و عصبی بود، اما دومی کاملاً بی‌تفاوت بود
[ترجمه ترگمان] اولین مظنون عصبی و عصبی بود، اما دومی کاملا بی تفاوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he was nonchalant even in the battlefield
او حتی در میدان رزم هم عین خیالش نبود.

2. he is still pretty nonchalant about the trip
او هنوز هم درباره ی آن سفر بی علاقگی نشان می دهد.

3. Clark's mother is nonchalant about her role in her son's latest work.
[ترجمه گوگل]مادر کلارک درباره نقش او در جدیدترین اثر پسرش بی‌تفاوت است
[ترجمه ترگمان]مادر کلارک از نقش خود در آخرین کار پسرش بی تفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. 'It'll be fine,' she replied, with a nonchalant shrug.
[ترجمه گوگل]او با شانه‌ای بی‌پروا پاسخ داد: "خوب خواهد شد "
[ترجمه ترگمان]او با بی اعتنایی شانه هایش را بالا انداخت و جواب داد: همه چی درست می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He appeared nonchalant in court even when the judge ordered him to pay £1000.
[ترجمه گوگل]او حتی زمانی که قاضی او را به پرداخت 1000 پوند محکوم کرد، در دادگاه بی‌تفاوت ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]حتی وقتی قاضی به او دستور داد که ۱۰۰۰ پوند بپردازد، در دادگاه بی تفاوت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It merely underlines our rather more nonchalant attitude to life.
[ترجمه گوگل]این صرفاً بر نگرش نسبتاً بی‌تفاوت‌تر ما به زندگی تأکید می‌کند
[ترجمه ترگمان]این تنها رفتار rather نسبت به زندگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He looked nonchalant enough as he strolled along the Bayswater Road, but inwardly Creed was a mess of nerves.
[ترجمه گوگل]در حالی که در جاده بیسواتر قدم می زد، به اندازه کافی بی حوصله به نظر می رسید، اما کرید در درون اعصابش به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]بی تفاوت به نظر می رسید، همان طور که در جاده Bayswater در حال قدم زدن در جاده Bayswater بود، اما در باطن یک مشت اعصاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Perkins was nonchalant about being chosen.
[ترجمه گوگل]پرکینز نسبت به انتخاب شدن بی‌تفاوت بود
[ترجمه ترگمان]پرکینز نسبت به انتخاب شدن بی تفاوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Return with nonchalant air woman enjoying deliberately solitary lunch, but bark shin on chair.
[ترجمه گوگل]بازگشت با زن هوادار بی‌تفاوتی که عمداً از ناهار انفرادی لذت می‌برد، اما روی صندلی می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]در حالی که زن بی nonchalant از ناهار تنهایی لذت می برد، اما پوست ساق پای را روی صندلی می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A previously nonchalant world media took notice.
[ترجمه گوگل]یک رسانه جهانی که قبلاً ناراضی بود، متوجه این موضوع شد
[ترجمه ترگمان]رسانه های دنیایی که پیش از این بی تفاوت بودند، متوجه این موضوع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Just around the block, swinging his arms with nonchalant vehemence.
[ترجمه گوگل]درست در اطراف بلوک، بازوهایش را با شور و شعف تاب می دهد
[ترجمه ترگمان]درست در همان دور و اطراف، بازوانش را با شور و شوق تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The year is nonchalant in you time, likes the air, cannot pay attention every day.
[ترجمه گوگل]سال در زمان شما بیهوده است، هوا را دوست دارد، نمی توانید هر روز توجه کنید
[ترجمه ترگمان]سال بی علاقه به نظر می رسد، هوا را دوست دارد و نمی تواند هر روز به آن توجه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is a nonchalant story of decent distanced by poverty.
[ترجمه گوگل]این یک داستان بی‌پروا از فاصله‌گذاری شایسته با فقر است
[ترجمه ترگمان]این یک داستان بی تفاوت از decent است که از فقر فاصله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Denis tried to look nonchalant and uninterested.
[ترجمه گوگل]دنیس سعی کرد بی‌تفاوت و بی‌علاقه به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]دنی سعی کرد بی تفاوت و بی اعتنا به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لا ابالی (صفت)
careless, slovenly, slipshod, carefree, light-hearted, improvident, nonchalant, remiss, indifferent, harum-scarum, pococurante

مسامحه کار (صفت)
neglectful, careless, negligent, nonchalant

اهمال کار (صفت)
lax, nonchalant

بی علاقه (صفت)
nonchalant, indifferent, disinterested, uninterested, unresponsive, fancy-free, poker-faced

بی حال (صفت)
passive, weak, torpid, slothful, stolid, nonchalant, indifferent, inactive, languid, insensate, lethargic, lackadaisical, supine

سهل انگار (صفت)
lax, nonchalant, inconsiderate

انگلیسی به انگلیسی

• indifferent; composed
someone who is nonchalant behaves calmly and appears not to care much about things.

پیشنهاد کاربران

بی خیال، خونسرد، ریلکس، آروم
Someone who doesn't know how to react
Relax
بی خیال - بی علاقه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : nonchalance
✅️ صفت ( adjective ) : nonchalant
✅️ قید ( adverb ) : nonchalantly
🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه ( نانْشِلانْت ) می باشد
ریلکس
( of a person or manner ) feeling or appearing casually calm and relaxed; not displaying anxiety, interest, or enthusiasm. ( یک شخص یا شیوه ) که حس یا حضورش به طور معمول آرام و راحت است؛ اضطراب، علاقه یا شور و هیجان نشان نمی دهد.
"she gave a nonchalant shrug"

بپرس