• : تعریف: the act of nominating, or the fact or condition of being nominated, esp. for office. • مترادف: designation • مشابه: appointment, choice, pick, proposal, selection, suggestion
جمله های نمونه
1. they ratified his nomination
آنان نامزدی او را تایید کردند.
2. the committee passed his nomination
کمیته نامزدی او را تصویب کرد.
3. she is sure to get the nomination
او حتما کاندید خواهد شد.
4. She is standing for the Democratic Party presidential nomination.
[ترجمه گوگل]او برای نامزدی ریاست جمهوری حزب دمکرات شرکت می کند [ترجمه ترگمان]او برای نامزدی حزب دموکرات نامزد شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Who will get the Republican nomination for president?
[ترجمه گوگل]چه کسی نامزد جمهوری خواهان برای ریاست جمهوری خواهد شد؟ [ترجمه ترگمان]چه کسی نامزد انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They say he's certain to get a nomination for best supporting actor.
[ترجمه گوگل]آنها می گویند او مطمئناً نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد خواهد شد [ترجمه ترگمان]آن ها می گویند که او مطمئن است که نامزد بهترین بازیگر مکمل خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She has withdrawn her nomination as chairman.
[ترجمه منوچهر تیموری] او از نامزدی خود برای سمت ریاست انصراف داده است.
|
[ترجمه گوگل]او از نامزدی خود به عنوان رئیس انصراف داده است [ترجمه ترگمان]او نامزدی خود را به عنوان رئیس انتخاب کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Few people pronounced for his nomination.
[ترجمه منوچهر تیموری] یک چند نفری نامزدی او را اعلام کردند.
|
[ترجمه گوگل]افراد کمی برای نامزدی او اظهار نظر کردند [ترجمه ترگمان]تعداد کمی از مردم برای نامزدی وی اعلام جرم کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He won the nomination as Democratic candidate for the presidency.
[ترجمه گوگل]او نامزد دموکرات ها برای ریاست جمهوری شد [ترجمه ترگمان]او به عنوان کاندیدای دموکرات برای ریاست جمهوری برنده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. His nomination, while strongly backed by the President, has received tepid support in the Senate.
[ترجمه گوگل]نامزدی وی، در حالی که به شدت مورد حمایت رئیس جمهور قرار گرفت، در سنا با حمایت اندکی مواجه شد [ترجمه ترگمان]نامزدی وی، در حالی که رئیس جمهور به شدت مورد حمایت رئیس جمهور قرار گرفته است، در مجلس سنا مورد حمایت چندانی قرار نگرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. John is favorite to get the nomination for club president.
[ترجمه منوچهر تیموری] جان محبوبیت بالایی دارد که نامزد سمت ریاست باشگاه شود.
|
[ترجمه گوگل]جان برای نامزدی ریاست باشگاه مورد علاقه است [ترجمه ترگمان]جان مورد علاقه اوست که کاندید ریاست جمهوری شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. John is favourite to get the nomination for club president.
[ترجمه گوگل]جان برای نامزدی ریاست باشگاه مورد علاقه است [ترجمه ترگمان]جان دوست دارد کاندیدای ریاست جمهوری شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. They opposed the nomination of a junior officer to the position of Inspector General of Police.
[ترجمه گوگل]آنها با معرفی یک افسر کوچکتر به سمت بازرس کل پلیس مخالفت کردند [ترجمه ترگمان]آن ها با معرفی یک افسر جوان به مقام بازرس کل پلیس مخالفت کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He quickly won his party's nomination to contest the elections.
[ترجمه گوگل]او به سرعت نامزدی حزب خود را برای رقابت در انتخابات به دست آورد [ترجمه ترگمان]او به سرعت نامزد حزب خود شد تا در انتخابات رقابت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• appointment; proposal of a candidate (for an office or an honor) a nomination is an official suggestion of someone as a candidate in an election or for a job. the nomination of someone to a job or position is their appointment to that job or position.
پیشنهاد کاربران
1. نامزدی. معرفی 2. انتصاب 3. نامزد. داوطلب ( در انتخابات ) مثال: his rival for the nomination رقیب او برای نامزدی {در انتخابات}
نامزدی مثال: His nomination for the award was well - deserved. نامزدی او برای جایزه لایق بود. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
نامزدی ( در انتخابات و برای دریافت جایزه ) کاندیدا شدن ( در انتخابات ) . she had nine Oscar nominations او نه نامزدی ( جایزه ) اسکار دارد.