صفت ( adjective )
• (1) تعریف: in name alone.
• مترادف: titular
• متضاد: actual, real
• مشابه: ostensible, putative, so-called, theoretical, token
• مترادف: titular
• متضاد: actual, real
• مشابه: ostensible, putative, so-called, theoretical, token
- The former colony was given nominal independence but had no real government of its own.
[ترجمه کوثر طاهریان] به مستعمره سابق استقلال ظاهری داده شده بود اما دولت واقعی خودش را نداشت|
[ترجمه گوگل] به مستعمره سابق استقلال اسمی داده شد اما هیچ دولت واقعی از خود نداشت[ترجمه ترگمان] این مستعمره سابق استقلال اسمی داشت، اما هیچ دولت واقعی از خود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's a nominal member of the church.
[ترجمه گوگل] او یکی از اعضای اسمی کلیسا است
[ترجمه ترگمان] عضو nominal کلیسا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عضو nominal کلیسا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As nominal governor of the state, she had no real power.
[ترجمه گوگل] او به عنوان فرماندار اسمی ایالت، هیچ قدرت واقعی نداشت
[ترجمه ترگمان] به عنوان فرماندار رسمی ایالت، اون قدرت واقعی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به عنوان فرماندار رسمی ایالت، اون قدرت واقعی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: small or unimportant.
• مترادف: insignificant, slight, small, token, trifling
• متضاد: considerable
• مشابه: inconsequential, minor, moderate, modest, negligible, paltry
• مترادف: insignificant, slight, small, token, trifling
• متضاد: considerable
• مشابه: inconsequential, minor, moderate, modest, negligible, paltry
- Membership requires only a nominal contribution.
[ترجمه زهرا رحمانی] عضویت تنها به مشارکت جزیی نیاز دارد.|
[ترجمه گوگل] عضویت فقط به یک سهم اسمی نیاز دارد[ترجمه ترگمان] عضویت تنها نیازمند مشارکت نامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of, denoting, like, having, or providing a name.
• مشابه: titular
• مشابه: titular
• (4) تعریف: in grammar, of or involving nouns or noun phrases.