صفت ( adjective )
حالات: noisier, noisiest
مشتقات: noisily (adv.), noisiness (n.)
حالات: noisier, noisiest
مشتقات: noisily (adv.), noisiness (n.)
• (1) تعریف: making a lot of noise.
• مترادف: clamorous, loud
• متضاد: mute, noiseless, quiet, silent, still
• مشابه: rackety
• مترادف: clamorous, loud
• متضاد: mute, noiseless, quiet, silent, still
• مشابه: rackety
- The children were noisy as they played their game in the kitchen.
[ترجمه گوگل] بچه ها وقتی در آشپزخانه بازی می کردند سر و صدا می کردند
[ترجمه ترگمان] بچه ها در حالی که بازی خود را در آشپزخانه بازی می کردند، پر سر و صدا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه ها در حالی که بازی خود را در آشپزخانه بازی می کردند، پر سر و صدا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They have a big, noisy dog that's always barking at night.
[ترجمه Zahra] آنها یک سگ بزرگ و پر سرو صدا دارند ک همیشه در شب پارس میکند . . .|
[ترجمه گوگل] آنها یک سگ بزرگ و پر سر و صدا دارند که همیشه در شب پارس می کند[ترجمه ترگمان] آن ها یک سگ بزرگ و پر سر و صدا دارند که همیشه در شب پارس می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: full of or characterized by noise.
• متضاد: peaceful, quiet, still
• مشابه: loud
• متضاد: peaceful, quiet, still
• مشابه: loud
- It's a noisy factory, so workers wear ear protection.
[ترجمه گوگل] این یک کارخانه پر سر و صدا است، بنابراین کارگران از محافظ گوش استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان] این یک کارخانه پر سر و صدا است، بنابراین کارگران از حفظ گوش استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یک کارخانه پر سر و صدا است، بنابراین کارگران از حفظ گوش استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید