nobly

/ˈnoʊbli//ˈnəʊbli/

معنی: خوب
معانی دیگر: با شرافتمندی، بزرگ منشانه، با بزرگواری، از اشراف، نجیب زاده وار، شکوهمندانه، با جلال، با جلال a nobly constructed building بنایی که مجلل ساخته شده است

جمله های نمونه

1. nobly born
نجیب زاده،اشرافی

2. a nobly constructed building
بنایی که مجلل ساخته شده است

3. a deed nobly done
عملی که با شرافتمندی انجام شده

4. he was nobly born
او از بزرگ زادگان بود.

5. Eric's sister had nobly volunteered to help with the gardening.
[ترجمه گوگل]خواهر اریک به طور داوطلبانه در باغبانی کمک کرده بود
[ترجمه ترگمان]خواهر اریک برای کمک به باغبانی داوطلب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They chose to die nobly rather than to betray their king.
[ترجمه گوگل]آنها ترجیح دادند به جای خیانت به پادشاه خود، شرافتمندانه بمیرند
[ترجمه ترگمان]به جای خیانت کردن به پادشاه، به جای اینکه به پادشاه خیانت کنند، مردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Well and nobly did. . . his gallant troops hold their own. . . .
[ترجمه گوگل]خوب و نجیبانه انجام داد سربازان شجاع او خود را حفظ می کنند
[ترجمه ترگمان]خب، شرافتمندانه و شرافتمندانه، سربازان شجاع او، خود را حفظ کردند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But he appreciated her concern; he nodded nobly.
[ترجمه گوگل]اما او از نگرانی او قدردانی کرد نجیبانه سر تکان داد
[ترجمه ترگمان]اما او به او اهمیت می داد، شرافتمندانه سر تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She bore the disappointment nobly.
[ترجمه گوگل]او ناامیدی را نجیبانه تحمل کرد
[ترجمه ترگمان]نا دین این سرخوردگی را شرافتمندانه تحمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She conducted herself nobly.
[ترجمه گوگل]او نجیبانه رفتار کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را شرافتمندانه رهبری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Foreman sacrificed nobly for what he believed was right.
[ترجمه گوگل]فورمن نجیبانه برای چیزی که معتقد بود درست است فداکاری کرد
[ترجمه ترگمان]فورمن \"با کاری که فکر می کرد راست می گفت\" رو شرافتمندانه فدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All were noble goals, nobly stated.
[ترجمه گوگل]همه اهداف نجیب بودند، که نجیبانه بیان شد
[ترجمه ترگمان]همه این ها هدف های عالی و شرافتمندانه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Toward women he was nobly restrained and chivalrous.
[ترجمه گوگل]او نسبت به زنان بسیار خویشتن دار و جوانمرد بود
[ترجمه ترگمان]در مورد زنانی که او را نجیب و جوانمرد بازی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The nobly born must nobly do.
[ترجمه گوگل]متولدین نجیب باید نجیبانه انجام دهند
[ترجمه ترگمان]نجیب بدنیا آمدن باید شرافتمندانه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوب (قید)
well, fine, goodly, brawly, nobly

انگلیسی به انگلیسی

• in a noble manner; with gentility

پیشنهاد کاربران

نجیبانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : nobility / noble
✅️ صفت ( adjective ) : noble
✅️ قید ( adverb ) : nobly

بپرس