no muss no fuss

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
بی دردسر / بی درد و خون ریزی / راحت و بی زحمت / بدون شلوغ کاری
در زبان محاوره ای:
راحت و بی دردسر، بی درد و خون ریزی، بی دردسر انجام شد، بدون شلوغ کاری
🔸 تعریف ها:
1. ( ساده سازی – مثبت ) :
...
[مشاهده متن کامل]

برای توصیف کاری که بدون دردسر، به راحتی و بدون پیچیدگی انجام می شه
مثال: Just spray the cleaner—no muss, no fuss.
فقط اسپری رو بزن—بی دردسر و راحت.
2. ( برنامه ریزی – غیررسمی ) :
برای اشاره به رویکردی ساده و بی تشریفات در انجام کارها یا برنامه ها
مثال: Let’s keep the party no muss, no fuss—just pizza and music.
بی دردسر برگزارش کنیم—فقط پیتزا و موزیک باشه.
🔸 مترادف ها:
simple – easy – straightforward – hassle - free – smooth

وقتی میخایم بگیم انجام کاری سخت نیست و راحت تر از اون چیزیه که فکرشو میکنی. به عبارت دیگه: به همین راحتی، به همین خوشمزگی!
مثال:
If we pack tonight, we can leave first thing in the morning - no muss, no fuss.