انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
ممنوعه
غیرممکن؛ ناامیدکننده؛ ممنوع؛ مجاز نبودن؛ قابل قبول نبودن؛ لغو شدن؛ عقیم ماندن؛ مجاز به ادامه نبودن؛ بی ثمر؛ بی حاصل؛ بی فایده؛ بیهوده؛ عبث؛ عقیم
... [مشاهده متن کامل]
دوباره سعی کردم استارت بزنم اما بی ثمر بود.
شلوارک اینجا ممنوع است - باید شلوار و کفش بلند بپوشید.
پرتاب فضایی سه شنبه لغو شد ( عقیم ماند یا مجاز نیست ) آماده ی رفتن یا ادامه ی راه نیست.
ریچارد: بازرس!
بازرس یاپ: خوب، آقا، بفرمایید ببینم موضوع چیه؟
ریچارد ( عمدا ) : من پدرم را کشتم.
بازرس یاپ ( با لبخند ) : غیر ممکنه قربان.
ریچارد: چی؟
بازرس یاپ: نه، آقا، این ایده خریدار نداره ( این ایده کار نمیکنه یا این حرف غیر عملی است ) . من می دونم که شما به خانم به ظاهر خوبتان خیلی علاقه دارید - تازه ازدواج کرده و از اینجور حرف ها. اما، به صراحت بگم، این که به خاطر یک زن بد، گردن خود را در طنابِ چوبه ی دار قرار دهید، فایده ای ندارد. اگرچه او ظاهر خوبی دارد.
گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #قهوه ی تلخ، # اثر آگاتا کریستی
به معنای غیرممکن بودن، نشدنی بودن یا یه جورایی فایده ای نداشتن هست.
مثلا:
... [مشاهده متن کامل]
ساعت ها تلاش کردن تاراضیش کنن از پشت بوم بیاد پایین، اما فایده ای نداشت!
یه جاهاییم می شه اون رو معادل ممنوع بودن دونست.
مثلا:
پوشیدن شلوارک اینجا ممنوعه، باید کفش و شلوار بلند بپوشین.
منظقه ممنوعه