nippy

/ˈnɪpi//ˈnɪpi/

معنی: زننده، چالاک، تند و تیز
معانی دیگر: نیشگون گیر، گازگیر، گیرانداز، گزنده، (سرما) سوزدار، طعنه امیز، سوزش دار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: nippier, nippiest
(1) تعریف: sharply cold; frosty.
متضاد: warm
مشابه: cold

- nippy air
[ترجمه گوگل] هوای تند
[ترجمه ترگمان] هوای سوز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: sharp or biting in flavor.
مشابه: sharp

جمله های نمونه

1. It could get suddenly nippy in the evenings.
[ترجمه گوگل]ممکن است در عصرها ناگهان گیج کننده شود
[ترجمه ترگمان]شب ها هوا سرد می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His nippy footwork and ball control won him the match.
[ترجمه گوگل]حرکات پا و کنترل توپ او باعث پیروزی او در این مسابقه شد
[ترجمه ترگمان]nippy footwork و کنترل توپ او این مسابقه را به او واگذار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's jolly nippy today, isn't it?
[ترجمه گوگل]امروز خیلی جالب است، اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]امروز هوا خوب بود، نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This nippy new car has fold down rear seats.
[ترجمه گوگل]این ماشین جدید و جذاب دارای صندلی‌های عقب تاشو است
[ترجمه ترگمان]این ماشین جدید nippy صندلی عقب را برابر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's a bit nippy today - you might need a coat.
[ترجمه گوگل]امروز کمی شلوغ است - ممکن است به یک کت نیاز داشته باشید
[ترجمه ترگمان]امروز هوا کمی سوز دار - شاید به کت احتیاج داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's a bit nippy out there.
[ترجمه گوگل]اون بیرون یه کم خجالت آوره
[ترجمه ترگمان]اون بیرون یه کمی سوز میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A nippy three-door hatchback, the Metro 1s is a car for all the family to enjoy.
[ترجمه گوگل]مترو 1s یک هاچ بک سه در جذاب، خودرویی است که همه خانواده از آن لذت می برند
[ترجمه ترگمان]یک مترو سه در hatchback، یک مترو یک ماشین برای تمام خانواده است تا از آن لذت ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It still seems a little nippy out there.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هنوز کمی سرحال است
[ترجمه ترگمان] هنوزم به نظر یه کم سوز میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's more a case of being nippy balanced and willing.
[ترجمه گوگل]این بیشتر به معنای متعادل بودن و تمایل داشتن است
[ترجمه ترگمان]این بیشتر یک مورد متعادل بودن و تمایل به نفس کشیدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The engine is nippy through the gears and cruises happily at the motorway limit with four up and luggage.
[ترجمه گوگل]موتور از میان دنده‌ها می‌چرخد و با خوشحالی در مرز بزرگراه با چهار تا و چمدان حرکت می‌کند
[ترجمه ترگمان]موتور از طریق دنده ها و با خوشحالی در بزرگراه با چهار بار و بار با خوشحالی همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His emphasis is on the practical strategies and nippy footwork essential for survival.
[ترجمه گوگل]تاکید او بر استراتژی‌های عملی و حرکت‌های سرسخت پا برای بقا است
[ترجمه ترگمان]تاکید او بر روی استراتژی های عملی و nippy برای بقا ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm going indoors. It's a little nippy out here.
[ترجمه گوگل]من می روم داخل خانه اینجا کمی خفن است
[ترجمه ترگمان]من میرم خونه اینجا یه کمی سوز میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Unsuitably dressed and squealing in the nippy air, the girls ran round like chickens before fleeing back to the cars.
[ترجمه گوگل]دختران با لباس نامناسب و جیغ زدن در هوای تند، قبل از فرار به سمت ماشین ها، مانند جوجه ها دویدند
[ترجمه ترگمان]دخترها به سرعت لباس می پوشیدند و در هوای سرد گریه می کردند، دخترها قبل از اینکه به ماشین برسند، مثل مرغ می دویدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

چالاک (صفت)
nifty, handy, smart, nimble, dexterous, adroit, deft, dextrous, mercurial, peppy, brisk, spry, nippy, pawky, sprightly, natty, frisky, prompt, lissom, lissome, lithesome

تند و تیز (صفت)
ardent, stringent, astringent, spiky, nippy, peppery

انگلیسی به انگلیسی

• pinching; sharp, biting
if you say that the weather is nippy, you mean that it is rather cold; an informal word.
someone or something that is nippy moves very quickly; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس