ninny

/ˈnɪni//ˈnɪni/

معنی: کودن، احمق
معانی دیگر: پخمه، دیرآموز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: ninnies
مشتقات: ninnyish (adj.)
• : تعریف: a silly or foolish person.
مترادف: ding-a-ling, dingbat, nincompoop, nitwit, twit
مشابه: ass, dolt, featherbrain, fool, imbecile, moron, sap, simpleton

جمله های نمونه

1. Like a big ninny sitting there bemoaning your fate.
[ترجمه گوگل]مثل یک بچه بزرگ که آنجا نشسته و از سرنوشتت ناله می کند
[ترجمه ترگمان]مثل یک احمق بزرگ که آنجا نشسته بود و از سرنوشت تو لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't be such a ninny!
[ترجمه گوگل]این قدر نینی نباش!
[ترجمه ترگمان]این قدر احمق نباش!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If you want to survive, you shivering ninny, you might as well shoot off your big toe.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهی زنده بمانی، ای نینی که می لرزی، ممکن است انگشت شست پات را هم شلیک کنی
[ترجمه ترگمان]اگه می خو ای جون سالم به در ببری، مثل این که از انگشت کوچیکت شلیک می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Stupid ninny, think of that.
[ترجمه گوگل]نینی احمق، به این فکر کن
[ترجمه ترگمان]احمق احمق، به این فکر کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Come out and fight, ye wee ninny!
[ترجمه گوگل]بیا بیرون و بجنگ، ای نینی!
[ترجمه ترگمان]ای احمق کوچولو، بیا بیرون و بجنگ!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Melanie Hamilton. She's a pale-faced mealy-mouthed ninny and I hate her.
[ترجمه گوگل]ملانی همیلتون او دختر بچه‌ای است که رنگش پریده است و من از او متنفرم
[ترجمه ترگمان]ملانی هامیلتون او یک احمق رنگ پریده با دهانی رنگ پریده است و من از او متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In recent years ninny cities are faced with the problem of heavy traffic.
[ترجمه گوگل]در سال های اخیر نود شهر با مشکل ترافیک سنگین مواجه شده اند
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر، شهرهای ninny با مشکل ترافیک سنگین مواجه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some ninny has taken a fancy to the mother.
[ترجمه گوگل]بعضی از بچه ها به مادرش علاقه مند شده اند
[ترجمه ترگمان]یک احمق به مادر علاقه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. How can she possibly know somebody well enough to get married, the little ninny!
[ترجمه گوگل]چگونه ممکن است او کسی را به اندازه کافی بشناسد که ازدواج کند، دختر بچه کوچک!
[ترجمه ترگمان]چه طور ممکن است او کسی را خوب بشناسد که ازدواج کند، آن احمق کوچولو!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fritz was maid, butler, and errand boy, the stalwart ninny who never spoke a word of complaint.
[ترجمه گوگل]فریتز خدمتکار، پیشخدمت و پسر وظیفه بود، دختر بچه‌ای سرسخت که هرگز حتی یک کلمه شکایت نکرد
[ترجمه ترگمان]فریتس، خدمتکار، و پسر پیغام رسان، که هرگز کلمه ای از شکایت و شکایت سخن نمی گفت، بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's a pale - faced, mealy - mouthed ninny. And I hate her.
[ترجمه گوگل]او یک دختر بچه ی رنگ پریده، با صورت و دهان پریده است و من از او متنفرم
[ترجمه ترگمان]او یک احمق با چهره ای رنگ پریده و با دهانی پر سر و صدا است و ازش متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. SCARLETT: Melanie Hamilton! She's a pale - faced mealy - mouthed ninny and I hate her.
[ترجمه گوگل]اسکارلت: ملانی همیلتون! او یک دختر بچه ی رنگ پریده است و من از او متنفرم
[ترجمه ترگمان]ملانی هامیلتون! او یک احمق رنگ پریده با دهانی رنگ پریده است و من از او متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کودن (اسم)
lug, birdbrain, hammerhead, midget, dunce, dunderhead, ninny, witling

احمق (اسم)
fool, natural, bug, dolt, sucker, goosey, hick, sot, goosy, simpleton, schnook, gosling, tomfool, loggerhead, loony, luny, noodle, mooncalf, nincompoop, ninny, sawney

انگلیسی به انگلیسی

• fool (slang)
if you refer to someone as a ninny, you mean that you think they are rather silly; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس