صفت ( adjective )
حالات: nimbler, nimblest
مشتقات: nimbly (adv.), nimbleness (n.)
حالات: nimbler, nimblest
مشتقات: nimbly (adv.), nimbleness (n.)
• (1) تعریف: quick and agile in movement.
• مترادف: agile, clever, light-footed, quick
• متضاد: lumbering
• مشابه: active, athletic, fleet, lissome, lithe, spry
• مترادف: agile, clever, light-footed, quick
• متضاد: lumbering
• مشابه: active, athletic, fleet, lissome, lithe, spry
- The cat made a nimble leap to the top of the bookshelf.
[ترجمه گوگل] گربه جهشی زیرکانه به بالای قفسه کتاب انجام داد
[ترجمه ترگمان] گربه با چابکی از بالای قفسه کتاب ها جست و جو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گربه با چابکی از بالای قفسه کتاب ها جست و جو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My grandfather was surprisingly nimble for a man of his age.
[ترجمه مسعود] پدربزرگم به طور شگفت انگیزی نسبت به سن و سالش چابک بود|
[ترجمه گوگل] پدربزرگ من برای مردی هم سن و سالش به طرز شگفت آوری زیرک بود[ترجمه ترگمان] پدربزرگم به طرز شگفت انگیزی برای مردی از سن و سال او چابک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: quick and clever in thinking or understanding.
• مترادف: agile, clever, quick, swift
• متضاد: dull, slow
• مشابه: active, alert, lively, on one's toes, sharp
• مترادف: agile, clever, quick, swift
• متضاد: dull, slow
• مشابه: active, alert, lively, on one's toes, sharp
- She had no formal schooling, but with her nimble mind, she was able to educate herself.
[ترجمه گوگل] او تحصیلات رسمی نداشت، اما با ذهن زیرک خود توانست خود را آموزش دهد
[ترجمه ترگمان] او تحصیلات رسمی نداشت، اما با ذهن nimble توانست خود را تربیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تحصیلات رسمی نداشت، اما با ذهن nimble توانست خود را تربیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید