nigh

/ˈnaɪ//naɪ/

معنی: نزدیک، مجاور، نزدیک شدن، نزدیک، تقریبا، قریب
معانی دیگر: (جا یا زمان یا رابطه) نزدیک، کمابیش، حدود

بررسی کلمه

قید ( adverb )
حالات: nigher, nighest
(1) تعریف: close in position, time, or relationship; near.
مترادف: near
مشابه: anon, close, nearly, soon

- The time for departure drew nigh.
[ترجمه گوگل] زمان حرکت نزدیک شد
[ترجمه ترگمان] زمان عزیمت نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: almost or nearly (often fol. by on or onto).
مترادف: almost, near, nearly
مشابه: practically

- They battled for nigh onto two hours.
[ترجمه گوگل] آنها نزدیک به دو ساعت جنگیدند
[ترجمه ترگمان] آن ها حدود دو ساعت با هم می جنگیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: close in position, time, or relationship; near.
مترادف: approaching, near
مشابه: approximate, close, forthcoming, imminent, looming, proximate

- The dawn was nigh.
[ترجمه گوگل] سحر نزدیک بود
[ترجمه ترگمان] سپیده دم نزدیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. my end draws nigh
پایان من دارد نزدیک می شود.

2. i served them for nigh on thirty years
حدود سی سال برای آنها کار کردم.

3. everyone wanted to be next and nigh to her
همه می خواستند نزدیک و در کنار او باشند.

4. There were nigh on 40 people there.
[ترجمه گوگل]حدود 40 نفر آنجا بودند
[ترجمه ترگمان]حدود ۴۰ نفر اونجا بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The end of the world is nigh!
[ترجمه گوگل]پایان دنیا نزدیک است!
[ترجمه ترگمان]آخر دنیا نزدیک است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I had to pay nigh on forty pounds for it.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم نزدیک به چهل پوند برای آن بپردازم
[ترجمه ترگمان]من باید به چهل پوند پول بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They've lived in that house for nigh on 30 years.
[ترجمه گوگل]آنها نزدیک به 30 سال است که در آن خانه زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]تقریبا سی سال است که در آن خانه زندگی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I just found it really hard, y'know. Nigh impossible.
[ترجمه گوگل]من فقط متوجه شدم که خیلی سخت است، می دانید تقریبا غیر ممکنه
[ترجمه ترگمان] میدونم که خیلی سخت بود غیر ممکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Winter was drawing nigh.
[ترجمه گوگل]زمستان نزدیک می شد
[ترجمه ترگمان]زمستان داشت نزدیک می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Undermanning can make the task nigh impossible on some estates; on the others the approach is far too casual.
[ترجمه گوگل]کم کاری می تواند این کار را در برخی از املاک تقریباً غیرممکن کند در مورد دیگران، رویکرد بسیار معمولی است
[ترجمه ترگمان]Undermanning می تواند کار را نزدیک به برخی از املاک غیرممکن کند؛ از سوی دیگر، رویکرد دیگر بسیار عادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Music is the art which is most nigh to tears and memory. Oscar Wilde
[ترجمه گوگل]موسیقی هنری است که بیشتر به اشک و خاطره نزدیک است اسکار وایلد
[ترجمه ترگمان]موسیقی هنری است که نزدیک به اشک و حافظه است اسکار وایلد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The end of the world may be nigh, but do we really care?
[ترجمه گوگل]ممکن است پایان جهان نزدیک باشد، اما آیا واقعاً برای ما مهم است؟
[ترجمه ترگمان]ممکن است پایان دنیا نزدیک باشد، اما آیا ما واقعا به آن اهمیت می دهیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A brave new wasteless world seemed nigh.
[ترجمه گوگل]دنیای بیهوده و شجاع جدید نزدیک به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]دنیای جدیدی به نظرش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It wil be nigh impossible to borrow to buy hardware or a major software license.
[ترجمه گوگل]قرض گرفتن برای خرید سخت افزار یا مجوز نرم افزار بزرگ تقریبا غیرممکن خواهد بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که قرض گرفتن برای خرید سخت افزار یا یک مجوز نرم افزاری مهم، تقریبا غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نزدیک (صفت)
near, nigh, close, nearby, hand-to-hand, adjacent, adjoining, neighbor, contiguous, vicinal, accessible, relative, proximate, forthcoming, upcoming

مجاور (صفت)
nigh, hand-to-hand, abutting, adjacent, adjoining, next, neighbor, contiguous, vicinal, conterminous, limitrophe

نزدیک شدن (فعل)
near, nigh, accede, approach, come close, accost, draw on, verge

نزدیک (قید)
about, nigh, close, nearby, hand-to-hand

تقریبا (قید)
much, about, circa, near, nigh, almost, approximately, nearly, some, all but, well-nigh, sort of, thereabout

قریب (حرف اضافه)
about, near, nigh

انگلیسی به انگلیسی

• close, nearby
near in proximity or time; almost
close; almost
if someone says that an event is nigh, they mean that it will happen very soon; an old-fashioned word.
you use well nigh in front of an adjective, especially a negative one such as `impossible', to mean nearly or almost.
nigh on an amount, number, or age, means almost that amount, number, or age; an old-fashioned expression.

پیشنهاد کاربران

برای این لغت در دیکشنری زیر سه نقش دستوری وجود دارد: قید، حرف اضافه و صفت
New Oxford American Dictionary ⬇️
1. ( Adverb )
A ) almost.
تقریباً
Examples:👇
Recovery will be well nigh impossible.
...
[مشاهده متن کامل]

بهبودی تقریباً غیر ممکن خواهد بود.
B ) at or to a short distance.
در/با فاصله ای کوتاه یا نزدیک
Example: 👇
They drew nigh unto the city.
آنها به شهر نزدیک شدند ( در فاصله ی کمی از شهر بودند ) .
2. ( Preposition )
at or to a short distance away from a place.
در نزدیکی یا فاصله ی کوتاهی از یک مکان قرار داشتن
Example: 👇
She wanders but seems to remain nigh the sea.
او سرگردان است اما بنظر می رسد در نزدیکی دریا می ماند.
3. ( Adjective )
located a short distance away.
واقع در فاصله ی کمی
Example: 👇
The end is nigh
پایان نزدیک است.

nigh
نزدیک
Winter draws nigh

بپرس