nibble

/ˈnɪbl̩//ˈnɪbl̩/

معنی: لقمه یا تکه کوچک، اندک اندک خوردن، گاز زدن، مثل بز جویدن
معانی دیگر: کم کم خوردن، ذره ذره جویدن (و خوردن)، لب زدن، لب مالی کردن، (آهسته) گازگرفتن، گازهای کوچک گرفتن، دندان زدن، گاز کوچک، لقمه ی کوچک، مقدارکم، (با: at) با بی میلی خوردن یا انجام دادن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: nibbles, nibbling, nibbled
(1) تعریف: to eat in small bites.
مترادف: peck
مشابه: bite, gnaw, munch, nosh, snack, taste

- She nibbled on a raw carrot.
[ترجمه seraji] یه گاز کوچیک از هویج زد
|
[ترجمه گوگل] او یک هویج خام خورد
[ترجمه ترگمان] یه هویج خام خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bite gently and repeatedly (often fol. by at).
مشابه: bite, nip

- The puppy was nibbling at my finger.
[ترجمه seraji] توله سگه داشت انگشتم رو میک میزد.
|
[ترجمه سید عباس حسینی] توله سگه داشت انگشتم رو دندون میزد.
|
[ترجمه گوگل] توله سگ انگشتم را نیش می زد
[ترجمه ترگمان] توله سگی داشت در انگشت من گاز می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to eat or bite off (something) in small amounts or bites.
مشابه: bite, gnaw, munch, taste

(2) تعریف: to bite (something) gently and repeatedly.
مشابه: bite, nip
اسم ( noun )
مشتقات: nibbler (n.)
(1) تعریف: a small bite or bit of food.
مترادف: morsel
مشابه: bit, bite, crumb, nip, nosh, snack, taste

(2) تعریف: an act of nibbling.
مشابه: bite, nip

(3) تعریف: a small bite on bait by a fish.
مشابه: bite, pull, tug

(4) تعریف: (informal) an indication of interest, as in an offer.
مشابه: offer

- We have had two nibbles on the car we're selling.
[ترجمه Edris nozari] ما دو تا زدگی کوچک بر روی ماشینی که میفروختیم داشتیم
|
[ترجمه سید عباس حسینی] ما دوتا پیشنهاد ( خواهان / طالب ) برای ماشینی که داریم می فروشیم داشته ایم.
|
[ترجمه گوگل] ما دو لقمه روی ماشینی که می فروشیم خورده ایم
[ترجمه ترگمان] ما دوتا nibbles داریم که داریم می فروشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he would nibble at the food but he wouldn't eat much
به خوراک ها لب می زد ولی زیاد نمی خورد.

2. he took a nibble and left the dining room
یک ذره خورد و اتاق ناهارخوری را ترک کرد.

3. I felt a nibble at the bait.
[ترجمه بهرام] کمی بادوم زمینی دارین بما بدین بخوریم تا وقتیکه مهمونی گرم میشه
|
[ترجمه گوگل]طعمه را حس کردم
[ترجمه ترگمان] یه گاز توی طعمه حس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Have you got some peanuts for us to nibble while the party warms up?
[ترجمه گوگل]آیا مقداری بادام زمینی دارید که در حین گرم شدن مهمانی آن را بخوریم؟
[ترجمه ترگمان]چند تا بادوم زمینی خورده که خورده گرم بشه تا مهمونی گرم بشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He started to nibble his biscuit.
[ترجمه گوگل]شروع کرد به خوردن بیسکویتش
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به جویدن بیسکویت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I felt a nibble on the end of my line.
[ترجمه گوگل]یک نیش زدن در انتهای خطم احساس کردم
[ترجمه ترگمان]نوک انگشتانم را گاز زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Instead of snacking on crisps and chocolate, nibble on celery or carrot.
[ترجمه گوگل]به جای تنقلات چیپس و شکلات، کرفس یا هویج بخورید
[ترجمه ترگمان]به جای خوردن چیپس و شکلات، به کرفس یا carrot نوک بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The birds cling to the wall and nibble at the brickwork.
[ترجمه گوگل]پرندگان به دیوار می چسبند و آجرکاری را نیش می زنند
[ترجمه ترگمان]پرندگان به دیوار چسبیده اند و به the گاز می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I took a nibble from the biscuit.
[ترجمه گوگل]از بیسکویت لقمه ای برداشتم
[ترجمه ترگمان]یک تکه بیسکویت برداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Just take/have a nibble to see if you like the taste.
[ترجمه گوگل]فقط یک لقمه بزنید تا ببینید آیا طعم آن را دوست دارید یا خیر
[ترجمه ترگمان]فقط یه گاز بزن تا ببینیم مزه ش رو دوست داری یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't nibble at your picture if you want to be a painter.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید نقاش شوید، عکس خود را نیش نزنید
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهی نقاش بشوی، به عکس خودت نگاه نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't nibble, I don't want to quarrel with you now.
[ترجمه گوگل]نیش نزن الان نمیخوام باهات دعوا کنم
[ترجمه ترگمان]با تو جر و بحث نکن، نمی خواهم حالا با تو دعوا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It'seems that he'll nibble at my trick soon.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او به زودی از حقه من استفاده خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه به زودی به حقه هام لب می زنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She took a nibble of her cookie.
[ترجمه گوگل]او کمی از کلوچه اش را گرفت
[ترجمه ترگمان] یه گاز از کلوچه هاش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Inflation began to nibble away at their savings.
[ترجمه گوگل]تورم شروع به کاهش پس اندازهای آنها کرد
[ترجمه ترگمان]تورم شدید داره از پس اندازمون شروع میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لقمه یا تکه کوچک (اسم)
nibble

اندک اندک خوردن (فعل)
nibble

گاز زدن (فعل)
nibble

مثل بز جویدن (فعل)
nibble

تخصصی

[کامپیوتر] نیم بایت - یک گروه 4 بیتی، یا نصف بایت . - نیبل، نصف یک بایت، به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموماً چهار بیت است گفته می شود .
[برق و الکترونیک] نیبل واژه ای برای نصب بایت ( 4 بیت ) ب. - نیبل واژه ای عامیانه که برای نشان دادن کسری از یک بابت به کار می رود .وقتی که بایت 8 بیتی است. یک بیبل نصف بایت یعنی 4 بیت است. یک بیبل معمولاً 4 بیت فرض می شود به طوری که 4 نیبل یک بایت 16 بیتی است این وازه دیگر چندان به کار برده نمی شود و تنها معنای آن باقی مانده است و واژه ی بایت به طور دقیق تعریف شده است .
[زمین شناسی] گروهی از بیت ها که کوچکتر از بایت هستند و می توان آن ها را به صورت واحد در نظر گرفت، یک نیبل، 4 بیت است

انگلیسی به انگلیسی

• small morsel of food; small quick bites; half of a byte, unit of information having four bits (computers)
chew delicately; take small fast bites; bite gently and playfully
if you nibble something, or nibble at it, you eat it slowly by taking small bites out of it.
when a mouse or other small animal nibbles something, it takes small bites out of it quickly and repeatedly.
a nibble is a gentle or quick bite of something.

پیشنهاد کاربران

علوم کامپیوتر:
نصف یک بایت را گویند. بنابراین اگر یک بایت برابر با 8 بیت باشد، یک nibble معادل با 4 بیت است که می تواند یک رقم هگزادسیمال را شامل شود.
در صنعت، یک تکنیک برش دقیق و ظریف فلزات است
ناخونک ( زدن ) , گاز ( زدن ) ؛ تنقلات ( s )
– She nibbled at the sandwich
– He took a nibble and left the kitchen
– The fish enjoyed a nibble on the lettuce
– a mouse has nibbled through the computer cables
– I bought some crisps and nuts and other nibbles
⁦✔️⁩نوعی پیش غذا - اشتهاآور
nibbles
[plural]
small things to eat with a drink before a meal or at a party
wine and 💥nibbles -
⭕⭕⭕
Yotam Ottolenghi's recipes for Christmas snacks and 💥nibble
If you eat something slowly or with small bite
توکتوکیدن = توک زدن به تیکه های کوچیک غذا.
کوچولو کوچولو خوردن
توک زدن ( معمولاً در مورد غذا )
ناخنک زدن
ناخنک زدن به غذا ، مز مزه کردن غذا
Take small bites of sth , especially food
ناخنک زدن به غذا
تنقلات ، حل هوله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس