nib

/ˈnɪb//nɪb/

معنی: نوک، دسته، نوک قلم، قلم تراشیدن
معانی دیگر: (پرنده) نوک، منقار، (دراصل) نوک تراشیده ی قلم، نوک قلم پر، سرقلم، تیزی هرچیز، تیزه، تیزسر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the point of a pen.
مترادف: point
مشابه: tip

(2) تعریف: a pointed projection that resembles a pen point.
مترادف: point, tip
مشابه: peak

جمله های نمونه

1. The lawyer nib his pen, spread out his paper, and prepared to write.
[ترجمه گوگل]وکیل قلمش را گرفت، کاغذش را پهن کرد و آماده نوشتن شد
[ترجمه ترگمان]وکیل قلم را تکان داد، روزنامه خود را گشود و آماده نوشتن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The nib is blunted.
[ترجمه گوگل]نوک آن کند شده است
[ترجمه ترگمان]نوک قلم کند شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The first Montblancs were filled by unscrewing the nib section and filling the barrel with an eye dropper.
[ترجمه گوگل]اولین Montblancs با بازکردن قسمت نوک و پر کردن بشکه با قطره چکان پر شد
[ترجمه ترگمان]اولین Montblancs با باز کردن بخش شاخه و پر کردن بشکه با قطره چکان چشمی پر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I apply the paint to the nib with a brush.
[ترجمه گوگل]رنگ را با قلم مو به نوک آن می زنم
[ترجمه ترگمان]من رنگ را با یک قلم مو، برای شاخه به کار می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The quill nib produces a crisper line as a result.
[ترجمه گوگل]در نتیجه نوک پنجه یک خط ترد ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]قلم قلم به عنوان نتیجه یک خط تولید کننده را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The nib allows for greater speed and directness of drawing.
[ترجمه گوگل]نوک به سرعت و مستقیم نقاشی اجازه می دهد
[ترجمه ترگمان]این شاخه اجازه سرعت و سرعت بیشتر کشیدن را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. NIB - SEAL on sweat ball valves are shipped unassembled.
[ترجمه گوگل]NIB - SEAL روی دریچه های توپی عرق بدون مونتاژ ارسال می شود
[ترجمه ترگمان]NIB - SEAL ها بر روی شیره ای تولید کننده عرق با کشتی حمل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Whatever has been written with the pen - nib is part of its History.
[ترجمه گوگل]هر آنچه با قلم نوشته شده است بخشی از تاریخ آن است
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که با قلم نوشته شده، بخشی از تاریخ آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In fact a pen nib implies of universe, and the history of it implies its history.
[ترجمه گوگل]در واقع نوک قلم حاکی از جهان هستی است و تاریخچه آن حاکی از تاریخ آن است
[ترجمه ترگمان]در حقیقت یک قلم به معنی عالم است، و تاریخ آن بر تاریخچه آن دلالت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The NIB - SEAL ? Insulated Extended Handle System stops condensation cold.
[ترجمه گوگل]NIB - SEAL ? سیستم دستگیره گسترده عایق شده، تراکم سرد را متوقف می کند
[ترجمه ترگمان]The - SEAL؟ سیستم دسته Extended گسترش یافته condensation چگالش را قطع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The nib is broken, it can't be used.
[ترجمه گوگل]نوک آن شکسته است، قابل استفاده نیست
[ترجمه ترگمان]شاخه شکسته شده است، نمی تواند استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. NIB : Green roller defect on the small end radius; caused by taper die failure. A sharp protrusion on the small end of the roller.
[ترجمه گوگل]NIB: نقص غلتک سبز در شعاع انتهایی کوچک ناشی از خرابی قالب مخروطی یک برآمدگی تیز در انتهای کوچک غلتک
[ترجمه ترگمان]NIB: نقص roller سبز در شعاع نهایی کوچک؛ ایجاد شده با شمع شکست خواهد بود برآمدگی تیز در انتهای کوچک of
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sharp nib scratched through the paper.
[ترجمه lili] نوک مداد کاغذ را جر داد
|
[ترجمه گوگل]نوک تیز روی کاغذ خراشید
[ترجمه ترگمان]نوک قلم روی کاغذ چنگ انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It would even peck my bobbing nib with its waxy red bill.
[ترجمه گوگل]حتی با منقار قرمز مومی‌اش نوک کوبنده‌ام را نوک می‌زد
[ترجمه ترگمان]حتی نوک قلم روی آن را با صورت قرمز و موم مانندش از نوک آن بیرون می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوک (اسم)
end, bill, point, top, head, tip, peak, summit, horn, apex, beak, vertex, barb, ascender, neb, knap, jag, fastigium, ridge, nib

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

نوک قلم (اسم)
nib

قلم تراشیدن (فعل)
nib

تخصصی

[عمران و معماری] برآمدگی - برجستگی

انگلیسی به انگلیسی

• tip of pen; bird beak; sharp point
sharpen; make a point; furnish with or mend the point of a pen
the nib on a pen is the small pointed piece of metal at the end, where the ink comes out as you write.

پیشنهاد کاربران

بپرس