next to impossible


تقریبا نشدنی

جمله های نمونه

1. Papering the ceiling proved next to impossible without a ladder.
[ترجمه گوگل]کاغذ کردن سقف بدون نردبان غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سقف بدون نردبان غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This crossword puzzle is next to impossible.
[ترجمه گوگل]این جدول کلمات متقاطع تقریباً غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]این جدول حل نشدنی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But counting the dead is next to impossible.
[ترجمه گوگل]اما شمارش مردگان تقریباً غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]اما شمردن مردگان در کنار غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Simply expressed, it is next to impossible to generalise about the reality of prime ministerial government.
[ترجمه گوگل]به بیان ساده، تعمیم در مورد واقعیت دولت نخست وزیری تقریباً غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]به بیان ساده، بحث در مورد واقعیت دولت نخست وزیری غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the early months, this restraint was next to impossible for them to achieve.
[ترجمه گوگل]در ماه های اولیه، دستیابی به این محدودیت برای آنها تقریبا غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]در ماه های اولیه، این محدودیت برای آن ها غیر ممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Further, genuine educational change in these settings is next to impossible given the logistical difficulty of just getting the staff together.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، تغییر واقعی آموزشی در این تنظیمات با توجه به دشواری لجستیکی صرف جمع کردن کارکنان تقریباً غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، تغییر واقعی آموزش در این تنظیمات با توجه به مشکلات لجستیکی تنها رساندن کارکنان به یکدیگر، غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's next to impossible to talk them into accepting our proposal.
[ترجمه گوگل]تقریبا غیرممکن است که با آنها صحبت کنیم تا پیشنهاد ما را بپذیرند
[ترجمه ترگمان]غیرممکن است بتوان با آن ها صحبت کرد و پیشنهاد ما را قبول کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many people to own their cars; it's next to impossible.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم برای داشتن اتومبیل خود؛ تقریبا غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم اتومبیل خود را دارند، این کار کنار غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For that reason, Americans would find it next to impossible to live without an oven.
[ترجمه گوگل]به همین دلیل، آمریکایی ها زندگی بدون اجاق گاز را تقریبا غیرممکن می دانند
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل، آمریکایی ها آن را غیر ممکن خواهند یافت که بدون یک تنور زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In stocks like these, it is next to impossible for an outsider to find an edge.
[ترجمه گوگل]در سهامی مانند این، برای یک خارجی تقریبا غیرممکن است که یک مزیت پیدا کند
[ترجمه ترگمان]در سهام مانند اینها، غیر ممکن است که یک بیگانه یک لبه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. However, it's next to impossible to write out a word with abstract meaning pictorially .
[ترجمه گوگل]با این حال، نوشتن یک کلمه با معنای انتزاعی به صورت تصویری تقریباً غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]با این حال، نوشتن یک کلمه با معنی انتزاعی غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Getting them to buy into the system is next to impossible.
[ترجمه گوگل]واداشتن آنها به خرید در سیستم تقریباً غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]وادار کردن آن ها به خرید در سیستم، در کنار غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The lights create such a glare it's next to impossible to see anything behind them.
[ترجمه گوگل]نورها چنان تابش خیره کننده ای ایجاد می کنند که دیدن چیزی در پشت آنها غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]نورها چنان نور را ایجاد می کنند که در پشت سرشان هم غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is next to impossible to cure her illness.
[ترجمه گوگل]درمان بیماری او تقریباً غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]برای درمان بیماری او غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

تقریباً نشدنی و ناممکن
مثال:
limits our visual acuity. The best vision we can achieve is 20/10 or even 20/8. LASIK can help you in getting 20/20 vision even if you have poor vision, but achieving the visual acuity of an eagle is next to impossible

بپرس