Used to say that something happened right after something else. جونم برات بگه، بعدش، دیگه برات بگم، خلاصه. مثال:I slipped, and the next thing I knew, I was lying face up on the ground. ترجمه پیشنهادی:سر خوردم و خلاصه با صورت افتادم روی زمین.+ عکس و لینک