newsworthy

/ˈnuːˌzwərði//ˈnjuːzwɜːði/

معنی: مهم، قابل انتشار، جالب و بموقع
معانی دیگر: قابل ذکر در اخبار، گزارش کردنی، جالب، قابل توجه عامه برای درج در روزنامه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: worthy to be reported as news.
متضاد: unremarkable

جمله های نمونه

1. The number of deaths makes the story newsworthy.
[ترجمه گوگل]تعداد کشته شدگان داستان را خبرساز می کند
[ترجمه ترگمان]شمار تلفات این داستان را از نظر ارزش خبری تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Nothing newsworthy ever happens around here. It's so boring.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز خبری در این اطراف اتفاق نمی افتد خیلی کسل کننده است
[ترجمه ترگمان]هیچ اتفاقی در این اطراف رخ نمیده خیلی خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Nothing very newsworthy happened last week.
[ترجمه گوگل]هفته گذشته هیچ اتفاق مهمی نیفتاد
[ترجمه ترگمان]هفته پیش هیچ اتفاقی نیفتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But to Profumo's bad luck, other newsworthy circumstances were available to salt the story.
[ترجمه گوگل]اما از بدشانسی پروفومو، شرایط خبرساز دیگری نیز وجود داشت که به این ماجرا کمک می کرد
[ترجمه ترگمان]اما برای بخت بد، شرایط جالب دیگری در دسترس بود تا داستان را نمک بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Near misses are certainly much less newsworthy than injuries or deaths.
[ترجمه گوگل]مطمئناً غیبت های نزدیک بسیار کمتر از جراحات یا مرگ ها ارزش خبری دارند
[ترجمه ترگمان]در نزدیکی خطاهای نزدیک، نسبت به جراحت یا مرگ، از ارزش خبری کمتری برخوردار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. While journalists pursue newsworthy events, business-oriented management often makes decisions based on business considerations.
[ترجمه گوگل]در حالی که روزنامه نگاران رویدادهای با ارزش خبری را دنبال می کنند، مدیریت کسب و کار محور اغلب بر اساس ملاحظات تجاری تصمیم می گیرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که روزنامه نگاران، رویداده ای خبری را دنبال می کنند، مدیریت تجارت محور اغلب تصمیمات مبتنی بر ملاحظات تجاری می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It would really be newsworthy if I had seen the left side move while the left brain was being stimulated.
[ترجمه گوگل]اگر حرکت سمت چپ را در حین تحریک مغز چپ دیده بودم واقعاً خبرساز خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر قسمت چپ حرکت را دیده باشم، واقعا خوب خواهد بود در حالی که نیم کره چپ تحریک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is the most newsworthy item since the Dodgers failed to sell out their playoff games.
[ترجمه گوگل]از زمانی که داجرز نتوانست بازی های پلی آف خود را بفروشد، این خبر ارزشمندترین مورد است
[ترجمه ترگمان]از زمانی که تیم Dodgers نتوانستند بازی های حذفی را به فروش برسانند، این مهم ترین مورد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Very little that was newsworthy was said at the conference.
[ترجمه گوگل]در کنفرانس خیلی کم چیزی که ارزش خبری داشت گفته شد
[ترجمه ترگمان]در این کنفرانس خبری بسیار ناچیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His comments about the Internet were newsworthy because the company has offered few details about its plans.
[ترجمه گوگل]نظرات او در مورد اینترنت خبرساز بود زیرا این شرکت جزئیات کمی در مورد برنامه های خود ارائه کرده است
[ترجمه ترگمان]نظرات او در مورد اینترنت ارزش خبری دارند، زیرا شرکت جزئیاتی درباره برنامه های خود ارائه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Normally, there's never anything newsworthy about my life, but that all changed last Thursday.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، هیچ چیز خبری در مورد زندگی من وجود ندارد، اما همه چیز در پنجشنبه گذشته تغییر کرد
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، هیچ چیز مهمی در مورد زندگی من وجود ندارد، اما همه چیز پنجشنبه گذشته تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Media coverage of newsworthy cases has become so pervasive that picking an untainted jury can take weeks or sometimes even months.
[ترجمه گوگل]پوشش رسانه ای پرونده های با ارزش خبری به قدری فراگیر شده است که انتخاب هیئت منصفه بی آلایش ممکن است هفته ها یا گاهی حتی ماه ها طول بکشد
[ترجمه ترگمان]پوشش رسانه ای موارد خبری بسیار فراگیر شده است که انتخاب یک هیات منصفه مخدوش می تواند هفته ها و یا حتی چند ماه طول بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is this which makes chemical accidents so newsworthy . Fortunately, they are extremely rare.
[ترجمه گوگل]این است که حوادث شیمیایی را بسیار خبرساز می کند خوشبختانه، آنها بسیار نادر هستند
[ترجمه ترگمان]این امر باعث می شود که حوادث شیمیایی از نظر ارزش خبری داشته باشند خوشبختانه، آن ها بسیار نادر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The same holds for more common, less newsworthy acts — working in soup kitchens, taking pets to people in nursing homes, helping strangers find their way, being neighborly.
[ترجمه گوگل]همین امر در مورد کارهای رایج تر و کم ارزش خبری هم صدق می کند - کار در سوپ آشپزی، بردن حیوانات خانگی به افراد در خانه های سالمندان، کمک به غریبه ها برای یافتن راه، همسایه بودن
[ترجمه ترگمان]همین کار برای چیزهای مشترک، کم تر از ارزش خبری، کار در آشپزخانه سوپ، گرفتن حیوانات خانگی به افراد در خانه های سالمندان، کمک به غریبه ها در یافتن راه خود و همسایگی دوستانه، صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهم (صفت)
serious, main, principal, great, important, significant, earnest, all-important, fateful, substantial, grave, weighty, consequential, considerable, momentous, earthshaking, epochal, newsworthy, overriding, significative

قابل انتشار (صفت)
newsworthy

جالب و به موقع (صفت)
newsworthy

انگلیسی به انگلیسی

• worthy of reporting; timely, important, interesting
something that is newsworthy is sufficiently interesting to be reported as news on the radio or television or in the newspapers.

پیشنهاد کاربران

newsworthy ( روابط عمومی و تبلیغات بازرگانی )
واژه مصوب: خبرشایان
تعریف: مطلبی که گمان می رود جذابیت کافی را برای بازتاب در رسانه ها داشته باشد
adjective
[more newsworthy; most newsworthy] :
🔴 interesting or important enough to report as news
◀️ a newsworthy story
◀️
You announcing you're still a virgin is like Billie Eilish announcing she's depressed. Why don't you say something more newsworthy, like you took a shower?
خبرساز
داغ، ( خبر داغ )
دارای ارزش خبری

بپرس