newfangled

/ˌnuːˈfæŋɡl̩d//ˌnjuːˈfæŋɡl̩d/

معنی: متجدد، نوظهور، مد تازه
معانی دیگر: (تمسخرآمیز) تازه، نو، تازه ساز، نوپا، نوین، امروزپسند، (تداعی منفی) نوظهور، من در اوردی، نوظهور، من در آوردی، متجدد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: newfangledness (n.)
• : تعریف: of a new type or fashion, sometimes objectionably so.
متضاد: old, old-fashioned

جمله های نمونه

1. he swore he would never wear those newfangled shoes
او قسم خورد که هرگز آن کفش های باب روز را نخواهد پوشید.

2. I really don't understand these newfangled computer games that my children are always playing.
[ترجمه گوگل]من واقعاً این بازی های رایانه ای جدید را که فرزندانم همیشه انجام می دهند، درک نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من واقعا این بازی های کامپیوتری تازه و نوظهور را که فرزندانم همیشه بازی می کنند، نمی فهمم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't like all these newfangled gadgets.
[ترجمه گوگل]من این همه ابزارهای جدید را دوست ندارم
[ترجمه ترگمان]من از همه این ابزار newfangled خوشم نمی اد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You and your newfangled notions!
[ترجمه گوگل]شما و تصورات جدیدتان!
[ترجمه ترگمان]تو و تصورات newfangled!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As word spread about the newfangled invention and more people saw it in action, the guillotine became a public craze.
[ترجمه گوگل]همانطور که اخبار در مورد اختراع جدید منتشر شد و افراد بیشتری آن را در عمل دیدند، گیوتین به یک جنون عمومی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]با انتشار کلمه ای در مورد اختراع تازه و نوظهور و افراد دیگر آن را در عمل مشاهده کردند، گیوتین تبدیل به یک جنون عمومی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We need better teachers, not newfangled ideas about education!
[ترجمه گوگل]ما به معلمان بهتر نیاز داریم، نه ایده های جدید در مورد آموزش!
[ترجمه ترگمان]ما به معلمان بهتر نیاز داریم، نه ایده های تازه و نوظهور در مورد آموزش!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We need better teachers, not newfangled ideas of education!
[ترجمه گوگل]ما به معلمان بهتر نیاز داریم، نه به ایده های جدید آموزش و پرورش!
[ترجمه ترگمان]ما به معلمان بهتر نیاز داریم، نه ایده های تازه و تازه و نوظهور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Those newfangled inventions are no better than my old machines.
[ترجمه گوگل]آن اختراعات جدید بهتر از ماشین های قدیمی من نیستند
[ترجمه ترگمان]این اختراعات newfangled از ماشین های قدیمی من بهتر نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mr Sun promptly lost control of the newfangled and killing an unfortunate palace eunuch.
[ترجمه گوگل]آقای سان بلافاصله کنترل خود را از دست داد و یک خواجه بدبخت قصر را کشت
[ترجمه ترگمان]آقای Sun به سرعت کنترل این تازه و تازه را از دست داد و یک خواجه قصر بخت برگشته را کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The regional companies rely on customer service rather than on marketing newfangled products.
[ترجمه گوگل]شرکت های منطقه ای به جای بازاریابی محصولات جدید، بر خدمات مشتری تکیه دارند
[ترجمه ترگمان]شرکت های منطقه ای به جای خرید و فروش محصولات تازه و نوظهور به خدمات مشتری اتکا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The parade was a mix of old - fashioned communist realist kitsch and newfangled weaponry.
[ترجمه گوگل]این رژه ترکیبی از کیچ کمونیستی رئالیستی قدیمی و سلاح های جدید بود
[ترجمه ترگمان]رژه، ترکیبی از realist old fashioned و اسلحه newfangled بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then, the financial jest with acerbic only zealous those past economist, what had become American at one's leisure today is newfangled.
[ترجمه گوگل]پس از آن، شوخی مالی با آن اقتصاددانان گذشته غیور غیور، چیزی که امروز در اوقات فراغت خود آمریکایی شده بود، تازه به راه افتاده است
[ترجمه ترگمان]سپس، شوخی مالی با acerbic تنها به اقتصاددان قدیمی مربوط می شود، چیزی که امروزه در یک زمان فراغت آمریکایی شده بود، تازه و نوظهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متجدد (صفت)
newfangled, ultramodern

نوظهور (صفت)
newfound, newfangled

مد تازه (صفت)
newfangled

انگلیسی به انگلیسی

• new; tending toward innovation; modern; unnecessary
older people sometimes describe new ideas or pieces of machinery as new-fangled, often when they think they are unnecessary or too complicated; an informal word.

پیشنهاد کاربران

adjective
Usage: always used before a noun
🔴 recently invented or developed and hard to understand
◀️His grandson owns all of the latest newfangled electronics
◀️newfangled gadgets
◀️the newfangled speech used by teenagers
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 different from what one is used to; objectionably new
◀️ "I've no time for such newfangled nonsense"
خود new تعریفش اینه :
produced, introduced, or discovered recently or now for the first time; not existing before
🚨 نکته بسیار مهم :
دقت کنید این واژه با New ممکنه از لحاظ بار معنایی اشتباه گرفته بشه در صورتی که new یعنی تازه تولید و بوجود آمده ولی این واژه علاوه بر بیان تازگی یک چیز به عجیب و غریب بودن و عدم تشابه اش با نمونه ها و مفاهیم قبلی اشاره دارد. مثلا در جمله ی زیر newfangled یه جورایی به معنای من درآوردی هست که سخت میشه درکش کرد و قبلاً نبوده.
I witnessed a sheep Flyin
I've no time for such newfangled nonsense

به تازگی باب شده، تازه باب شده، جدیداًباب شده

بپرس