newcomer

/ˈnuːˌkəmər//ˈnjuːkʌmə/

معنی: خوش نشین، تازه وارد، نوایند
معانی دیگر: اخیرالورود، تازه رسیده (ازراه)، تازه وارد، نورسیده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who has arrived only recently.
مترادف: arrival, stranger
متضاد: native
مشابه: alien, immigrant, outsider, pioneer

جمله های نمونه

1. They were joined by a newcomer who came striding across a field.
[ترجمه گوگل]یک تازه وارد به آنها پیوست که با قدم های بلند از یک میدان می گذشت
[ترجمه ترگمان]آن ها به یک تازه وارد ملحق شده بودند که با گام های بلند به سوی میدان می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'm a relative newcomer to the retail business.
[ترجمه گوگل]من یک تازه وارد در تجارت خرده فروشی هستم
[ترجمه ترگمان] من یه تازه وارد اهل خرده فروشی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The newcomer is not used to the heavy traffic in big cities.
[ترجمه گوگل]تازه واردها به ترافیک سنگین شهرهای بزرگ عادت ندارند
[ترجمه ترگمان]این تازه وارد به ترافیک سنگین در شهرهای بزرگ عادت ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He must be a newcomer to town and he obviously didn't understand our local customs.
[ترجمه گوگل]او باید یک تازه وارد به شهر باشد و واضح است که آداب و رسوم محلی ما را درک نکرده است
[ترجمه ترگمان]او باید تازه وارد شهر باشد و مسلما آداب و رسوم محلی ما را درک نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The newcomer on the radio scene is a commercial station devoted to classical music.
[ترجمه گوگل]تازه وارد در صحنه رادیو یک ایستگاه تجاری است که به موسیقی کلاسیک اختصاص دارد
[ترجمه ترگمان]تازه وارد در صحنه رادیویی یک ایستگاه بازرگانی است که به موسیقی کلاسیک اختصاص داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Being beaten by a newcomer has really taken the wind out of his sails.
[ترجمه گوگل]کتک خوردن از یک تازه وارد واقعا باد را از بادبان او بیرون آورده است
[ترجمه ترگمان]براثر کتک خوردن یک تازه وارد واقعا باد را از بادبان های خود درآورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The newcomer was greeted with an avalanche of publicity.
[ترجمه گوگل]تازه وارد با بهمنی از تبلیغات مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]این تازه وارد با بهمن شهرت استقبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was voted the most promising newcomer for his part in the movie.
[ترجمه گوگل]او برای بازی در این فیلم به عنوان امیدوار کننده ترین تازه وارد انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان most تازه وارد برای شرکت در این فیلم انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The film's director is a newcomer to the Hollywood scene.
[ترجمه گوگل]کارگردان فیلم یک تازه وارد به صحنه هالیوود است
[ترجمه ترگمان]کارگردان فیلم یک تازه وارد در صحنه هالیوود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company is a comparative newcomer to the software market .
[ترجمه گوگل]این شرکت یک تازه وارد در بازار نرم افزار است
[ترجمه ترگمان]شرکت یک تازه وارد تطبیقی در بازار نرم افزار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He chose as his successor a relative newcomer to the organization.
[ترجمه گوگل]او یک فرد نسبتا تازه وارد به سازمان را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان جانشین خود یک تازه وارد نسبت به سازمان انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A newcomer has appeared on the fashion scene.
[ترجمه گوگل]یک تازه وارد در صحنه مد ظاهر شده است
[ترجمه ترگمان]یک تازه وارد در صحنه مد ظاهر شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We were each paired with a newcomer to help with training.
[ترجمه گوگل]هر کدام از ما با یک تازه وارد برای کمک به تمرینات جفت شدیم
[ترجمه ترگمان]ما هر دو با یک تازه وارد همراه بودیم که به تعلیم و تربیت کمک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He couldn't take his eyes off the beautiful newcomer.
[ترجمه گوگل]نمی توانست چشم از تازه وارد زیبا بردارد
[ترجمه ترگمان]نمی توانست چشم از تازه وارد زیبا برگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The most glamorous newcomer to the Volkswagen Golf range is the revamped GTi 16 valve.
[ترجمه گوگل]پر زرق و برق ترین تازه وارد به مجموعه فولکس واگن گلف، سوپاپ اصلاح شده GTi 16 است
[ترجمه ترگمان]پر زرق و برق ترین تازه وارد به فولکس واگن گلف، سیستم ۱۶ ۱۶ GTi است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوش نشین (اسم)
colonizer, newcomer

تازه وارد (اسم)
newcomer, immigrant

نوایند (اسم)
newcomer

انگلیسی به انگلیسی

• new person, one who has recently arrived; new immigrant
a newcomer is a person who has recently arrived to live in a place, joined an organization, or started a job.

پیشنهاد کاربران

( آدم ) تازه وارد
مثال:
she's a newcomer to the area
او در این منطقه تازه وارد است.
مبتدی
کسی که اعتیاد را ترک کرده
جدیدالورود
تازه کار
تازه وارد - نو رسیده - اخیرالورود
noun
[count]
1 : a person who has recently arrived somewhere or who has recently started a new activity — often to
◀️She is a newcomer to the city
◀️My father is a relative newcomer to the world of computers
...
[مشاهده متن کامل]

2 : something new that has recently been added or created — often to
The word “chat room” is a relative newcomer to the English◀️ language
◀️Our company is a newcomer to this market

تازه وارد
فردی که برای اولین بار با مسئله یا چیزی برخورد می کنه.
Newcomer = New face تازه وارد، چهرهٔ جدید

بپرس