neutralize

/ˈnuːtrəˌlaɪz//ˈnjuːtrəlaɪz/

معنی: خنثی نمودن، خنثی کردن، بطور شیمیایی خنثی کردن
معانی دیگر: نتار کردن، بی اثر کردن، از کار انداختن، پادکنش کردن، (شیمی - ویژگی های چیزی را از بین بردن) خنثی کردن، بی طرفی خود را اعلام کردن، بی طرف اعلام کردن، اعلام نادرگیری کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: neutralizes, neutralizing, neutralized
(1) تعریف: to cause to be ineffective; counteract.
مترادف: annul, counterbalance, counterpoise, countervail, negate, nullify, undo, void
مشابه: cancel, counteract, negative, rescind, revoke

(2) تعریف: to cause to be neutral.
مترادف: cancel, offset
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: neutralization (n.), neutralizer (n.)
• : تعریف: to become neutral.
مترادف: balance, cancel, counterbalance, even
مشابه: countervail, normalize

جمله های نمونه

1. The US is trying to neutralize the resolution in the UN Security Council.
[ترجمه گوگل]آمریکا در تلاش است تا قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را خنثی کند
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده در تلاش است قطعنامه ای را در شورای امنیت سازمان ملل خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You will need a special chemical to neutralize the acid.
[ترجمه گوگل]برای خنثی کردن اسید به یک ماده شیمیایی خاص نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]تو به یه ماده شیمیایی مخصوص برای خنثی کردن اسید نیاز داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Acids neutralize alkalis and vice versa.
[ترجمه گوگل]اسیدها قلیایی ها را خنثی می کنند و بالعکس
[ترجمه ترگمان]و بالعکس، alkalis و vice را خنثی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The latest figures should neutralize the fears of inflation.
[ترجمه گوگل]آخرین ارقام باید ترس از تورم را خنثی کند
[ترجمه ترگمان]آخرین ارقام باید ترس از تورم را خنثی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The increase in indirect taxation is intended to neutralize the reduction in income tax.
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات غیرمستقیم برای خنثی کردن کاهش مالیات بر درآمد در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات غیرمستقیم برای خنثی کردن کاهش مالیات بر درآمد در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lime was used to neutralize the acidity of the soil.
[ترجمه گوگل]برای خنثی کردن اسیدیته خاک از آهک استفاده شد
[ترجمه ترگمان]برای خنثی کردن the خاک عادت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Recent events have done much to neutralize the influence of the right-wing.
[ترجمه گوگل]رویدادهای اخیر کمک زیادی به خنثی کردن نفوذ جناح راست کرده است
[ترجمه ترگمان]حوادث اخیر بسیار برای خنثی کردن تاثیر جناح راست انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The priority was to neutralize the borderlands against the Whites and foreign intervention, to ensure the military security of the Republic.
[ترجمه گوگل]اولویت خنثی کردن سرزمین های مرزی در برابر سفیدها و مداخله خارجی، برای تضمین امنیت نظامی جمهوری بود
[ترجمه ترگمان]اولویت، خنثی کردن the علیه سفیدها و مداخله خارجی بود تا امنیت نظامی جمهوری را تضمین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Congress can try to neutralize new legislation by modifying it or delaying it.
[ترجمه گوگل]کنگره می تواند با اصلاح یا تأخیر در قوانین جدید، آن را خنثی کند
[ترجمه ترگمان]کنگره می تواند با اصلاح آن یا به تاخیر انداختن آن، قانون جدید را خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Oilers managed to neutralize the other team's defenses.
[ترجمه گوگل]نفتی ها موفق شدند خط دفاعی تیم مقابل را خنثی کنند
[ترجمه ترگمان]The موفق شدند سیستم دفاعی تیم دیگر را خنثی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It rested, inpart, on an ability to neutralize international pressures.
[ترجمه گوگل]تا حدی بر توانایی خنثی کردن فشارهای بین المللی استوار بود
[ترجمه ترگمان]این دستگاه بر روی توانایی خنثی کردن فشارهای بین المللی استراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You, then, should neutralize the Rita yourself -- with the most devastating weapon in your arsenal: pity.
[ترجمه گوگل]پس شما باید خودتان ریتا را خنثی کنید -- با مخرب ترین سلاح موجود در زرادخانه خود: حیف
[ترجمه ترگمان]پس تو باید ری تا ری تا رو از بین ببری - با قدرتمندترین اسلحه devastating
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The planes were on their way to neutralize any enemy submarines which might be lying in wait for us outside Bungo Strait.
[ترجمه گوگل]هواپیماها در راه بودند تا هر زیردریایی دشمن را که ممکن بود در خارج از تنگه بانگو در کمین ما باشد خنثی کنند
[ترجمه ترگمان]هواپیماها در راه خود برای خنثی کردن هر submarines که ممکن بود در خارج از تنگه Bungo منتظر ما باشند از بین رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rising prices neutralize increased wages.
[ترجمه گوگل]افزایش قیمت ها افزایش دستمزدها را خنثی می کند
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت ها، افزایش دستمزدها را خنثی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In other words, the aim is to neutralize a troublesome feeling rather than to replace it with a positive feeling.
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، هدف خنثی کردن یک احساس دردسرساز به جای جایگزینی آن با یک احساس مثبت است
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، هدف خنثی کردن احساسات مزاحم به جای جایگزین کردن آن با احساس مثبت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خنثی نمودن (فعل)
nullify, cancel, annihilate, thwart, neutralize, negate, frustrate

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

بطور شیمیایی خنثی کردن (فعل)
neutralize

تخصصی

[برق و الکترونیک] خنثی کردن متوقف کردن بازسازی در طبقه تقویت کننده با خنثی سازی .
[صنایع غذایی] خنثی کردن، بط ور شیمیایی خنثی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make neutral; counteract; take out of action; become neutral; (physics) render without charge; (chemistry) cause a solution to become neither acidic nor alkaline (also neutralise)
to neutralize something means to prevent it from having any effect or from working properly.

پیشنهاد کاربران

To neutralize someone means to eliminate or kill them, often with a focus on removing a threat or enemy. This term is commonly used in military or intelligence contexts.
از بین بردن یا کشتن کسی، اغلب با تمرکز بر حذف یک تهدید یا دشمن، حذف کردن کسی
...
[مشاهده متن کامل]

این اصطلاح معمولاً در زمینه های نظامی یا اطلاعاتی استفاده می شود.
**************************************************************************************************
مثال؛
For instance, a soldier might be ordered to neutralize an enemy combatant.
In a spy novel, a secret agent might neutralize a target to prevent them from carrying out a dangerous mission.
A police officer might use the term to describe the act of stopping an active shooter, saying, “We had to neutralize the suspect to protect innocent lives. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-murder/
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : neutralize
✅️ اسم ( noun ) : neutrality / neutralization / neutral / neutralist
✅️ صفت ( adjective ) : neutral / neutralist
✅️ قید ( adverb ) : neutrally
neutralize ( شیمی )
واژه مصوب: خنثی کردن
تعریف: [شیمی] فرایند خنثی سازی محلول با افزودن باز به محلول اسید یا افزودن اسید به‏ محلول باز برای رسیدن به PH هفت|||[علوم و فنّاوری غذا] عمل خنثی سازی اسیدهای چرب آزاد با قلیا، برای جدا کردن آنها از روغن
از پا دراوردن
خنثی کردن

بپرس