neutralism

/ˈnuːtrəˌlɪzəm//ˈnuːtrəˌlɪzəm/

معنی: سیاست بی طرفی
معانی دیگر: هیچ سوگرایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: neutralist (n.)
• : تعریف: the policy of not taking sides in a dispute, esp. in an international conflict.

جمله های نمونه

1. Neutralism differs from neutrality in that it is an attitude of mind in time of peace rather than a legal status in time of war.
[ترجمه گوگل]بی طرفی از این جهت با بی طرفی تفاوت دارد که یک نگرش ذهنی در زمان صلح است تا یک وضعیت قانونی در زمان جنگ
[ترجمه ترگمان]neutralism با بی طرفی تفاوت دارد که این نگرش نسبت به زمان صلح به جای وضعیت قانونی در زمان جنگ، نگرش ذهنی در زمان صلح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He put intense pressure on Souvanna to forsake neutralism.
[ترجمه گوگل]او فشار شدیدی بر سووانا وارد کرد تا بی طرفی را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]او فشار شدیدی را بر Souvanna گذاشت تا neutralism را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Existence of neutralism in decision making that enriches division to characteristics of public.
[ترجمه گوگل]وجود بی طرفی در تصمیم گیری که تقسیم به ویژگی های عمومی را غنی می کند
[ترجمه ترگمان]وجود neutralism در تصمیم گیری باعث می شود که تقسیم غنا به ویژگی های عمومی تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's not appropriate to regard neutralism as eclecticism and then criticize or thoroughly abandon it.
[ترجمه گوگل]شایسته نیست که خنثی گرایی را التقاط گرایی بدانیم و سپس آن را نقد کنیم یا کاملاً کنار بگذاریم
[ترجمه ترگمان]در مورد neutralism به عنوان eclecticism و سپس انتقاد و یا کاملا رها کردن آن مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Confucius neutralism takes an important part in China ideological history.
[ترجمه گوگل]بی طرفی کنفوسیوس نقش مهمی در تاریخ ایدئولوژیک چین دارد
[ترجمه ترگمان]کنفسیوس گرایی بخش مهمی در تاریخ ایدئولوژیک چین را به خود اختصاص می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The developing countries were urged to renounce such military links and embrace a policy of neutralism or non-alignment.
[ترجمه گوگل]از کشورهای در حال توسعه خواسته شد تا از چنین پیوندهای نظامی چشم پوشی کنند و سیاست بی طرفی یا عدم تعهد را در پیش بگیرند
[ترجمه ترگمان]کشورهای در حال توسعه ترغیب شدند که چنین پیوندهای نظامی را محکوم کرده و سیاست of یا non را بپذیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The countries carry out the policies of nationalism and neutralism.
[ترجمه گوگل]کشورها سیاست های ملی گرایی و بی طرفی را اجرا می کنند
[ترجمه ترگمان]این کشورها سیاست های ناسیونالیسم و neutralism را اجرا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And so to illuminate the unnecessary of the cohabit - obligation between mate and the state neutralism.
[ترجمه گوگل]و بنابراین برای روشن کردن غیر ضروری از زندگی مشترک - تعهد بین همسر و دولت بی طرفی
[ترجمه ترگمان]و بنابراین برای روشن کردن غیر ضروری بودن cohabit بین همسر و the دولت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The paper studies the history, the pattern and the causes of stock system. The issue of the neutralism of stock system has been carefully and perceptively considered in the paper, too.
[ترجمه گوگل]این مقاله به بررسی تاریخچه، الگوی و علل سیستم سهام می پردازد موضوع خنثی بودن سیستم سهام نیز در این مقاله با دقت و ادراکی مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این مقاله تاریخچه، الگو و علل سیستم ذخیره را بررسی می کند مساله of سیستم سهام به دقت و perceptively در این مقاله در نظر گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Higher education has the characteristics of objectiveness, multi - dimension and neutralism.
[ترجمه گوگل]آموزش عالی دارای ویژگی های عینی، چند بعدی و بی طرفی است
[ترجمه ترگمان]آموزش عالی ویژگی های of، چند بعدی و neutralism را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The on-resistance is decreased as a result of increasing drift region doping which is due to the neutralism of the p-type buried layer.
[ترجمه گوگل]مقاومت روی در نتیجه افزایش دوپینگ منطقه رانش کاهش می یابد که به دلیل خنثی بودن لایه مدفون نوع p است
[ترجمه ترگمان]مقاومت در برابر مقاومت در نتیجه افزایش ناخالصی در منطقه کاهش یافته است که ناشی از neutralism لایه مدفون p - نوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Public opinion there was blinded by the illusion of neutralism.
[ترجمه گوگل]افکار عمومی در آنجا با توهم بی طرفی کور شده بود
[ترجمه ترگمان]عقاید عمومی عقاید عمومی را کور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاست بی طرفی (اسم)
neutralism

تخصصی

[خاک شناسی] بی تاثیری

انگلیسی به انگلیسی

• policy of taking a neutral standpoint in international affairs

پیشنهاد کاربران

neutralism ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: سیاست بیطرفی
تعریف: سیاست مبتنی بر عدم تعهد در دوران جنگ سرد که اکثر کشورهای جهان سوم به آن پایبند بودند
روابط خنثی

بپرس