network

/ˈneˌtwərk//ˈnetwɜːk/

معنی: شبکه، شبکه ارتباطی، شبکه توری
معانی دیگر: (کامپیوتر - سازگانی مرکب از یک یا چند کامپیوتر و پایانه و چاپگر و غیره) شبکه، همبند، همبند کردن، شبکه ای کردن، پخش شده توسط کلیه ی ایستگاه های بنگاه پراکنش، شبکه درست کردن، تماس برقرار کردن، دارای شبکه کردن یا شدن، شبکه بندی کردن، تور، تورینه، هر چیز مشبک (مانند تور سیمی یا غربال)، (رادیو و تلویزیون) شرکت تلویزیون، بنگاه پراکنش رادیویی (صاحب شبکه ی ایستگاه ها و غیره)، تورسازی، توری سازی، ساختن پارچه ی توری، تورینه سازی، وابسته به شبکه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a system or process that involves a number of persons, groups or organizations.
مترادف: organization, system
مشابه: association, coalition, league, order, syndicate

- Their network of spies was operating all over Europe.
[ترجمه گوگل] شبکه جاسوسی آنها در سراسر اروپا فعالیت می کرد
[ترجمه ترگمان] شبکه جاسوسی آن ها در سراسر اروپا فعالیت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The university has a network of libraries.
[ترجمه گوگل] این دانشگاه شبکه ای از کتابخانه ها دارد
[ترجمه ترگمان] این دانشگاه دارای شبکه ای از کتابخانه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a group of radio or television stations, usu. a group transmitting the same programs, or the company that controls such a group.
مشابه: company, conglomerate, corporation, syndicate

- The Columbia Broadcasting System, or CBS, is one of the major U.S. television networks.
[ترجمه گوگل] سیستم پخش کلمبیا یا CBS یکی از شبکه های تلویزیونی بزرگ ایالات متحده است
[ترجمه ترگمان] سیستم پخش کلمبیا، یا CBS، یکی از شبکه های اصلی تلویزیون آمریکا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any physical system of interconnected roads, lines, canals, or the like that resembles a net.
مترادف: web
مشابه: complex, structure, system

- A vast network of highways crosses our country.
[ترجمه گوگل] شبکه گسترده ای از بزرگراه ها از کشور ما عبور می کند
[ترجمه ترگمان] شبکه وسیعی از بزرگراه ها از کشور ما می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a system of computer terminals that are connected to one or more computers.
مشابه: circuit, matrix, system

- The Internet is a vast computer network.
[ترجمه گوگل] اینترنت یک شبکه کامپیوتری وسیع است
[ترجمه ترگمان] اینترنت یک شبکه کامپیوتری وسیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: networks, networking, networked
• : تعریف: to create a network of people, groups, or other resources that can enable the achievement of individual or group aims.
مشابه: organize, unite

- One purpose of these conferences is to enable people in the same field to network.
[ترجمه گوگل] یکی از اهداف این کنفرانس ها این است که افراد در همان زمینه را قادر به ایجاد شبکه کنند
[ترجمه ترگمان] یک هدف از این کنفرانس های این است که افراد را در یک زمینه به شبکه متصل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to create a network in or for.
مشابه: organize, plan

- The technician networked the office computers.
[ترجمه گوگل] تکنسین کامپیوترهای اداری را شبکه کرد
[ترجمه ترگمان] تکنسین کامپیوتر دفتر را شبکه ای کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to produce (a television show) on a network.
مترادف: produce

جمله های نمونه

1.
شبکه

2. network analysis
تحلیل شبکه

3. network hardware
سخت افزار شبکه

4. network news
خبر شبکه ای (در برابر خبر محلی که از ایستگاه به خصوصی پخش می شود)

5. a network of canals
شبکه ی آبراه ها

6. a network of nerves
شبکه ی اعصاب

7. a network of roads
شبکه ی راه ها

8. electricity network
شبکه ی برق

9. a dizzying network of tunnels and under- ground passageways
شبکه ی گیج کننده ای از تونل ها و راهروهای زیرزمینی

10. a television network
شبکه ی تلویزیونی

11. a terrorist network
شبکه تروریستی

12. an elaborate network of tunnels
شبکه ی تودرتوی تونل ها

13. an espionage network
شبکه جاسوسی

14. an extensive network of arterial highways
شبکه ی گسترده ای از راه های حیاتی

15. cars are merchandised through a network of dealers
اتومبیل ها را از طریق یک شبکه عاملین به فروش می رسانند.

16. tehran may need a complete sewer network
ممکن است تهران به یک شبکه ی کامل فاضلاب نیاز داشته باشد.

17. Every connection that you make to the network is stamped with your IP address.
[ترجمه گوگل]هر اتصالی که به شبکه برقرار می کنید با آدرس IP شما مهر می شود
[ترجمه ترگمان]هر اتصال که به شبکه وصل می کنید با آدرس IP شما مهر می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. My computer has a network interface, which allows me to get to other computers.
[ترجمه گوگل]رایانه من یک رابط شبکه دارد که به من امکان می دهد به رایانه های دیگر دسترسی پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر من یک رابط شبکه دارد که به من اجازه می دهد تا به کامپیوترهای دیگر برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The fabrics are merchandised through a network of dealers.
[ترجمه گوگل]پارچه ها از طریق شبکه ای از فروشندگان عرضه می شوند
[ترجمه ترگمان]این پارچه ها را از طریق شبکه ای از واسطه ها جدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. They were unable to run the telephone network economically.
[ترجمه گوگل]آنها نتوانستند شبکه تلفن را از نظر اقتصادی اداره کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانستند از نظر اقتصادی شبکه تلفن را اداره کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The procedure for logging on to the network usually involves a password.
[ترجمه گوگل]روش ورود به شبکه معمولاً شامل رمز عبور است
[ترجمه ترگمان]روش ورود به شبکه معمولا شامل یک گذرواژه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The network has several new dramas lined up for the fall season.
[ترجمه گوگل]این شبکه چندین درام جدید برای فصل پاییز آماده کرده است
[ترجمه ترگمان]این شبکه چندین درام جدید برای فصل پاییز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. All our computers are plugged into the main network.
[ترجمه گوگل]تمام کامپیوترهای ما به شبکه اصلی وصل هستند
[ترجمه ترگمان]همه کامپیوترهای ما به شبکه اصلی متصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The city is dissected by a network of old canals.
[ترجمه گوگل]این شهر توسط شبکه ای از کانال های قدیمی تشریح می شود
[ترجمه ترگمان]این شهر توسط شبکه کانال های قدیمی تشریح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The files are accessible over a network.
[ترجمه گوگل]فایل ها از طریق شبکه قابل دسترسی هستند
[ترجمه ترگمان]فایل های موجود در یک شبکه در دسترس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شبکه (اسم)
grating, net, grate, trellis, netting, mesh, network, lattice, plexus, grille, meshwork, rete, reticule, reticulum, treillage, trelliswork

شبکه ارتباطی (اسم)
network

شبکه توری (اسم)
network

تخصصی

[حسابداری] شبکه
[سینما] شبکه
[عمران و معماری] شبکه
[کامپیوتر] شبکه مجموعه ای از کامپیوتر های به هم پیوسته نگاه کنید به wide - are network local area network . - شبکه .
[برق و الکترونیک] شبکه 1. اجزای متصل به یکدیگر مانند مقاومتها دیودها خازنها و حتی تزانزیستورها که عملکرد خاصی را مانند پالایش کردن یا بایاس کردن انجام می دهند . یک شبکه فعال شامل منبع انرژی نیز می شود در حالی که شبکه غیر فعال شامل منبع انرژِ ی ندارد. 2. در مخابرات راه دور، گروهی از دستگاهها مانند فرستنده /یرنده های رادیویی که برای تشکیل یک سیستم بزرگ سازماندهی شده اند 3. گروهی از کامپیوترها یا پایانه های مرتبط با یکدیگحر برای تشکیل سیستمی مانند شبکه محلی ( lan ) یا شبکه گسترده ( WAN ) 4. گروهی از ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی که با کابل یا خط ارتباط ریز موج طوری با یکدیگر در ارتباط هستند که می تواند همزمان برنامه مشابهی را پخش کنند . - شبکه
[صنعت] شبکه
[نساجی] شبکه - تور - شبکه توری - شبکه ارتباطی - وابسته به شبکه
[ریاضیات] شبکه
[آمار] شبکه
[آب و خاک] شبکه
[شیمی] شبکه، کار خالص

انگلیسی به انگلیسی

• make ties or acquaintances (esp. for professional support or business advantages); link computers for the exchange of information; broadcast something simultaneously on networked stations
web of wires and transmitters for communication; intersecting combination of interconnected components (especially computers); coordinated system involving a number of things or people; group of associated television or radio affiliates
a network is a large number of roads, veins, or other things which look like lines, which cross each other or meet at many points.
a network is a large number of people or organizations that have a connection with each other and work together as a system.
a radio or television network is a company or group of companies that usually broadcasts the same programmes at the same time in different parts of the country.

پیشنهاد کاربران

☑️ نتکار
نتکار
( Netkār )
اگر فعل باشه ب معنی ملاقات کردنو حرف زدن با افرادی هست ک شغلشون باهاتون یکی هست و ممکنه در اینده بتونن برای کار شما مفید باشن یعنی بشه ازشون سواستفاده کرد ک ارتقا بگیرین مثلا تو کارتون
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
شبکه
شبکه به تمام گره های عملکرد یک بلاکچین در هر لحظه از زمان اشاره دارد.
They sell their products through the internal network
My father was listening to the BBC network
network ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: شبکه 3
تعریف: مجموعه ای از گره های ارتباطی که ازطریق مجراهایی به هم متصل اند
شبکه حمایتی
. network as a verb means : to creat social communication channelsand mutual support systems
مسیر ارتباطی . ( به ویژه در اقتصاد و بازرگانی )
شبکه کاری
شبکه ای. کار شبکه ای
ارتباط برقرار کردن
پلیمر: ساختار زنجیره ی پلیمری
Network در جایگاه فعل یعنی:
To build relationships or contacts with people in the same industry
کار مفید
ترکیب - ارتباط - رد و بدل - تعامل - مذاکره - بحث کردن - خرید و فروش
شاید برای عزیزانی جالب باشد که کلمه یNetwork از کجا آمده. . .
اگر دقت کنید در می یابید کهNetworkاز دو کلمه
Netو work آمده. ( net:تور یا تار ) و تاحالا اگر هم تار عنکبوت را دیده باشد در میابید که تار عنکبوت تقریبا همانند خط های ارتباطی است که ما برای ارتباط درست می کنیم و تمامی این تار ها یا همان خط های ارتباطی به یک مرجع وصل است برای همین این کلمه را از روی تار عنکبوت ها پیدا کرده اند و آن را نام گذاری کرده اند. . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس