اسم ( noun )
• (1) تعریف: a system or process that involves a number of persons, groups or organizations.
• مترادف: organization, system
• مشابه: association, coalition, league, order, syndicate
• مترادف: organization, system
• مشابه: association, coalition, league, order, syndicate
- Their network of spies was operating all over Europe.
[ترجمه گوگل] شبکه جاسوسی آنها در سراسر اروپا فعالیت می کرد
[ترجمه ترگمان] شبکه جاسوسی آن ها در سراسر اروپا فعالیت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شبکه جاسوسی آن ها در سراسر اروپا فعالیت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The university has a network of libraries.
[ترجمه گوگل] این دانشگاه شبکه ای از کتابخانه ها دارد
[ترجمه ترگمان] این دانشگاه دارای شبکه ای از کتابخانه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دانشگاه دارای شبکه ای از کتابخانه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a group of radio or television stations, usu. a group transmitting the same programs, or the company that controls such a group.
• مشابه: company, conglomerate, corporation, syndicate
• مشابه: company, conglomerate, corporation, syndicate
- The Columbia Broadcasting System, or CBS, is one of the major U.S. television networks.
[ترجمه گوگل] سیستم پخش کلمبیا یا CBS یکی از شبکه های تلویزیونی بزرگ ایالات متحده است
[ترجمه ترگمان] سیستم پخش کلمبیا، یا CBS، یکی از شبکه های اصلی تلویزیون آمریکا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سیستم پخش کلمبیا، یا CBS، یکی از شبکه های اصلی تلویزیون آمریکا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: any physical system of interconnected roads, lines, canals, or the like that resembles a net.
• مترادف: web
• مشابه: complex, structure, system
• مترادف: web
• مشابه: complex, structure, system
- A vast network of highways crosses our country.
[ترجمه گوگل] شبکه گسترده ای از بزرگراه ها از کشور ما عبور می کند
[ترجمه ترگمان] شبکه وسیعی از بزرگراه ها از کشور ما می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شبکه وسیعی از بزرگراه ها از کشور ما می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a system of computer terminals that are connected to one or more computers.
• مشابه: circuit, matrix, system
• مشابه: circuit, matrix, system
- The Internet is a vast computer network.
[ترجمه گوگل] اینترنت یک شبکه کامپیوتری وسیع است
[ترجمه ترگمان] اینترنت یک شبکه کامپیوتری وسیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اینترنت یک شبکه کامپیوتری وسیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: networks, networking, networked
حالات: networks, networking, networked
• : تعریف: to create a network of people, groups, or other resources that can enable the achievement of individual or group aims.
• مشابه: organize, unite
• مشابه: organize, unite
- One purpose of these conferences is to enable people in the same field to network.
[ترجمه گوگل] یکی از اهداف این کنفرانس ها این است که افراد در همان زمینه را قادر به ایجاد شبکه کنند
[ترجمه ترگمان] یک هدف از این کنفرانس های این است که افراد را در یک زمینه به شبکه متصل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک هدف از این کنفرانس های این است که افراد را در یک زمینه به شبکه متصل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to create a network in or for.
• مشابه: organize, plan
• مشابه: organize, plan
- The technician networked the office computers.
[ترجمه گوگل] تکنسین کامپیوترهای اداری را شبکه کرد
[ترجمه ترگمان] تکنسین کامپیوتر دفتر را شبکه ای کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تکنسین کامپیوتر دفتر را شبکه ای کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to produce (a television show) on a network.
• مترادف: produce
• مترادف: produce