nervy

/ˈnɜːrvi//ˈnɜːvi/

معنی: پر رو، نیرومند، عصبانی، پر رگ و پی، پر عصب
معانی دیگر: (نادر) قوی، عضلانی، (انگلیس) عصبی، لرزان و ترسان، هیجان زده، شوریده، دلیر، پردل، باشهامت، جسور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: nervier, nerviest
مشتقات: nervily (adv.), nerviness (n.)
(1) تعریف: (informal) rudely presumptuous; impertinent; brazen.
متضاد: polite, restrained
مشابه: impudent, presumptuous

(2) تعریف: showing great courage or endurance; brave.
متضاد: fainthearted, timid
مشابه: mettlesome

جمله های نمونه

1. Alan was irritable, and very evidently in a nervy state.
[ترجمه گوگل]آلن تحریک پذیر بود و به وضوح در حالت عصبی بود
[ترجمه ترگمان]الن خشمگین بود و ظاهرا خیلی عصبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'm always nervy before an exam.
[ترجمه گوگل]من همیشه قبل از امتحان عصبی هستم
[ترجمه ترگمان]من همیشه قبل از امتحان عصبی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was all tired and nervy.
[ترجمه گوگل]او همه خسته و عصبی بود
[ترجمه ترگمان]او خسته و عصبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. John liked him because he was a nervy guy and would go out and shoot anybody who John wanted him to shoot.
[ترجمه گوگل]جان از او خوشش می‌آمد چون آدم عصبی بود و بیرون می‌رفت و به هر کسی که جان می‌خواست شلیک کند شلیک می‌کرد
[ترجمه ترگمان]جان او را دوست داشت چون آدم nervy بود و می رفت بیرون و به هر کسی که جان می خواست شلیک کند شلیک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You seem quite nervy this morning.
[ترجمه گوگل]امروز صبح خیلی عصبی به نظر میرسه
[ترجمه ترگمان]امروز صبح خیلی عصبی به نظر می رسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Macy brilliantly shows Teach to be a nervy outsider who desperately wants to be part of the game.
[ترجمه گوگل]میسی به طرز درخشانی Teach را به عنوان یک خارجی عصبی نشان می دهد که به شدت می خواهد بخشی از بازی باشد
[ترجمه ترگمان]\"میسی\" (میسی سی پی)نشان می دهد که این یک فرد خارجی حساس است که به شدت می خواهد بخشی از این بازی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His companion was thin and nervy and carried a notebook.
[ترجمه گوگل]همراهش لاغر و عصبی بود و دفترچه ای به دست داشت
[ترجمه ترگمان]رفیقش لاغر و عصبی بود و دفتری باخود حمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Harriet's Aunt Gertrude, a nervy spinster who lived with Uncle Bertie's household, sat as still as possible.
[ترجمه گوگل]خاله گرترود هریت، یک مرد عصبی که با خانواده عمو برتی زندگی می کرد، تا جایی که ممکن بود بی حرکت می نشست
[ترجمه ترگمان]عمه هاریت، عمه گرترود، یک دختر nervy بود که با خانه عمو Bertie زندگی می کرد و تا آنجا که می شد بی حرکت نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She began to swim with her nervy, graceless stroke and Nick watched her sympathetically.
[ترجمه گوگل]او با سکته عصبی و بی رحم خود شروع به شنا کرد و نیک با دلسوزی او را تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]شروع به شنا کردن با her و نیک سربریده کرد و نیک با دلسوزی به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was nervy and on edge.
[ترجمه گوگل]او عصبی و در حال تضعیف بود
[ترجمه ترگمان]او عصبی و عصبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The nervy feats of the mountaineers were lauded.
[ترجمه گوگل]شاهکارهای عصبی کوهنوردان مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]The برجسته کوه نشین ان را مورد ستایش قرار داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You're getting awfully nervy.
[ترجمه گوگل]بدجوری عصبی میشی
[ترجمه ترگمان]تو خیلی عصبی هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He understands the manic rhythms of a city that borders on the irrational, yet still embodies a nervy humanity.
[ترجمه گوگل]او ریتم‌های شیدایی شهری را می‌فهمد که با امر غیرمنطقی هم مرز است، اما هنوز مظهر یک انسانیت عصبی است
[ترجمه ترگمان]او ریتم manic شهری را که هم مرز با منطق غیرمنطقی است درک می کند، با این حال، هنوز یک انسانیت nervy را در بر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The film itself is preceded by an elaborately ironic but nervy disclaimer about it being just a joke.
[ترجمه گوگل]قبل از خود فیلم یک سلب مسئولیت کاملاً کنایه آمیز اما عصبی در مورد شوخی بودن آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این فیلم به وسیله یک شوخی جالب و بی elaborately مطرح می شود که این فقط یک شوخی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر رو (صفت)
fresh, impudent, brassy, presuming, immodest, barefaced, saucy, cheeky, nervy, pert, bold-faced, brazen-faced, flip, lippy, pushing

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

پر رگ و پی (صفت)
nervy

پر عصب (صفت)
nervy

انگلیسی به انگلیسی

• bold, impudent, presumptuous; foolishly brave or courageous; nervous, high-strung, edgy (slang)
someone who is nervy tends to be very tense, anxious, and easily upset.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : nerve
✅️ اسم ( noun ) : nerve / nerves / nervousness
✅️ صفت ( adjective ) : nervous / nervy / nerveless
✅️ قید ( adverb ) : nervously
رو اعصاب . عصبی

بپرس