nervously

/ˈnɜr.və.sli//ˈnɜr.və.sli/

بطور عصبانی، از روی عصابنیت، با حالت عصبانی

جمله های نمونه

1. he fidgeted with his tie and waited nervously
او به کراوات خود ور می رفت و با دلواپسی در انتظار بود.

2. The man glanced nervously at his watch.
[ترجمه یاسمن] این مرد با عصبانیت به ساعت خود نگاه میکرد
|
[ترجمه گوگل]مرد با عصبانیت به ساعتش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]مرد با نگرانی به ساعتش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I walked nervously up the garden path towards the front door.
[ترجمه گوگل]عصبی از مسیر باغ به سمت در ورودی رفتم
[ترجمه ترگمان]با اضطراب از کوره راه باغ به طرف در جلویی رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She nervously crumbled the bread between her fingers.
[ترجمه گوگل]او با عصبی نان را بین انگشتانش خرد کرد
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی نان را بین انگشتانش فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He bit his lip nervously, trying not to cry.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت لبش را گاز گرفت و سعی کرد گریه نکند
[ترجمه ترگمان]او لبش را گاز گرفت و سعی کرد گریه نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They giggled nervously as they waited for their turn.
[ترجمه گوگل]آنها در حالی که منتظر نوبت خود بودند، عصبی می‌خندیدند
[ترجمه ترگمان]در حالی که منتظر نوبت آن ها بودند، با نگرانی زیر لب خندیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She shuffled nervously on the bench.
[ترجمه گوگل]او عصبی روی نیمکت تکان خورد
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی روی نیمکت نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She glanced nervously at her watch.
[ترجمه گوگل]نگاهی عصبی به ساعتش انداخت
[ترجمه ترگمان]با نگرانی به ساعتش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One of the girls giggled nervously as colour flooded her cheeks .
[ترجمه گوگل]یکی از دخترها با عصبانیت قهقهه زد که رنگ روی گونه هایش جاری شد
[ترجمه ترگمان]یکی از دخترها با حالتی عصبی خندید و گونه هایش را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The maid looked nervously at her mistress.
[ترجمه گوگل]خدمتکار عصبی به معشوقه اش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]خدمتکار با نگرانی به خانمش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He nervously moistened his lips with his tongue.
[ترجمه گوگل]عصبی لب هایش را با زبانش خیس کرد
[ترجمه ترگمان]او با صدای عصبی لب هایش را با زبانش مرطوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lucy glanced nervously over her shoulder to see who was behind her.
[ترجمه گوگل]لوسی با عصبانیت به شانه اش نگاه کرد تا ببیند چه کسی پشت سر اوست
[ترجمه ترگمان]لوسی با نگرانی به پشت سرش نگاه کرد تا ببیند چه کسی پشت سرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He paced nervously up and down on the platform.
[ترجمه گوگل]عصبی روی سکو بالا و پایین می رفت
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی از سکو بالا و پایین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The child backed away from the dog nervously.
[ترجمه گوگل]کودک عصبی از سگ عقب نشینی کرد
[ترجمه ترگمان]بچه با نگرانی از سگ عقب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• tensely, anxiously, apprehensively; excitedly

پیشنهاد کاربران

با دستپاچگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : nerve
✅️ اسم ( noun ) : nerve / nerves / nervousness
✅️ صفت ( adjective ) : nervous / nervy / nerveless
✅️ قید ( adverb ) : nervously
angry , working with stress
با نگرانی، به حالتِ عصبی، مضطربانه، با استرس

بپرس