nerves

/nɜrvz//nɜrvz/

جمله های نمونه

1. nerves carry messages to and from the brain
عصب ها پیام ها را از مغز می برند و به مغز می آورند.

2. nerves of steel
اعصاب بسیار قوی

3. her nerves were more upset than usual
اعصاب او بیش از همیشه ناراحت بود.

4. his nerves are frayed
اعصاب او خراب است.

5. sensitive nerves
اعصاب حسی،پی های سوهشی

6. steady nerves
اعصاب آرام

7. steel nerves
اعصاب بسیار قوی

8. taut nerves
اعصاب تحت فشار

9. a network of nerves
شبکه ی اعصاب

10. afferent and efferent nerves
پی های آوران و وابران

11. to jangle someone's nerves
اعصاب کسی را خرد کردن

12. a bundle of nerves
خیلی عصبی

13. get on someone's nerves
(عامیانه) اعصاب کسی را خراب کردن

14. her words rasped my nerves
حرف های او اعصاب مرا خرد کرد.

15. sufficient sleep settled his nerves
خواب کافی اعصاب او را آرام کرد.

16. her sweet voice stilled my nerves
صدای شیرین او به اعصابم آرامش داد.

17. the pill medicined his agitated nerves
آن قرص اعصاب متشنج او را آرام کرد.

18. after three days of battle, his nerves snapped
(مجازی) پس از سه روز نبرد اعصاب او خراب شد (از هم گسیخت).

19. the noise that grates on the nerves
صدایی که اعصاب را آزار می دهد

20. today i am a bundle of nerves
امروز خیلی عصبی هستم.

21. he went to a doctor because his nerves were shot
چون اعصابش خراب بود رفت پیش دکتر.

22. this was a test of mind and nerves for the new commandos
این آزمونی بود از شعور و شهامت تکاوران جدید.

23. recent events were beginning to tell on her nerves
رویدادهای اخیر داشت بر اعصاب او اثر می کرد.

24. rest is needed to give poise to the nerves
استراحت برای آرامش اعصاب لازم است.

25. The child's crying jarred on my nerves.
[ترجمه گوگل]گریه بچه روی اعصابم خورد
[ترجمه ترگمان]گریه بچه به اعصابم خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Constant stress has made our nerves brittle.
[ترجمه گوگل]استرس مداوم اعصاب ما را شکننده کرده است
[ترجمه ترگمان]استرس ثابت اعصاب ما را شکننده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Banks are the nerves of commerce.
[ترجمه گوگل]بانک ها اعصاب تجارت هستند
[ترجمه ترگمان]بانک ها اعصاب بازرگانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Some people say smoking calms your nerves.
[ترجمه علی] بعضی از مردم میگن سیگار کشیدن اعصاب شمارا آرام می کنه
|
[ترجمه گوگل]برخی افراد می گویند سیگار اعصاب شما را آرام می کند
[ترجمه ترگمان]برخی می گویند سیگار کشیدن را آرام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. His nerves jangled every time the phone rang.
[ترجمه گوگل]هر بار که تلفن زنگ می خورد اعصابش به هم می خورد
[ترجمه ترگمان]هر بار که تلفن زنگ می زد، اعصاب او غوغا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The harsh sound jangled his nerves.
[ترجمه گوگل]صدای تند اعصابش را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]صدای زمخت اعصاب او را غوغا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• control of one's emotions; nervous state or condition caused by stress or fear or anxiety

پیشنهاد کاربران

فشار عصبی
به معنای استرس و نگرانیو عصبانی
being worry. . . have stress. . . . angry
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : nerve
✅️ اسم ( noun ) : nerve / nerves / nervousness
✅️ صفت ( adjective ) : nervous / nervy / nerveless
✅️ قید ( adverb ) : nervously
عصب
coolness
guts
spirit
اعصاب

اعصاب خوردی
به صورت جمع
استرس و نگرانی ( خصوصا در مورد اینکه از عهده کاری نتونی بربیای )
همچنین fh همین ساختار اصطلاحات زیر را هم داریم:
Help/Calm the nerves

رو مخ راه رفتن یا شوخی اعصاب خورد کن هم میشه
به عبارتی پا روی اعصاب کسی گذاشتن
اعصاب کسی را خراب کردن

بپرس